بهزاد مهرانی
فعال سیاسی
زمانی که ایران بودم از دوستی که فعال سیاسی بود و آنروزها در رسانههای تصویری بیشتر حاضر میشد پرسیدم که چرا در این برنامهها کراوات نمیپوشد در صورتی که میدانستم در غیر از مقابل دوربین مشکلی با این پوشش ندارد و او پاسخ داد که اینطوری مخاطب بیشتر به من اعتماد میکند و حکومت هم نمیگوید که مخالفان من که رفتند آلودهی سبک زندگی غربی شدند. بیوقفه با شنیدن نظر این دوست ذهنم رفت پیش سریالهای تلویزیون ایران خصوصا در دهههای شصت و هفتاد که در آنها نقشهای منفی سریال افرادی بودند که کراوات میپوشیدند و ریشهای تراشیده داشتند و مثبتها و خوبها به تعبیر محسن نامجو کسانی بودند که یقهشان «از فرط ایمان چرک بود» و ریشهای انبوه داشتند. و حال طوری شده است که بعضی از ما حتا در کشورهای آزاد تلاش میکنیم که به جامعه! و حاکمیت سیگنال بدهیم که ای حکومت مذهبی که مروج سبک خاصی از زندگی هستی ما نیز با تو سبک زندگی مشترکی داریم و همانطور زندگی میکنیم که تو میگویی اما با تو مشکل سیاسی داریم و این مشکل به خاطر آن نیست که ما میخواهیم مثل این غربیها بپوشیم و بنوشیم و بجوشیم.
حال که چند سالی است از ایران خارج شدهام این نوع نگاه را بهتر میبینم و دلایلش را بهتر درک میکنم. در مهمانیها افرادی هستند که الکل مینوشند و میرقصند اما زمانی که دوربین عکس و فیلم پایش به میان میآید همهی تلاش خود را میکنند که مبادا تصویری از آنها باشد که نشان بدهد که چنین کرده اند. استدلال باز همان است که بود «با انتشار این عکسها، حکومت در میان مردم اینگونه القا خواهد کرد که مخالفان من کسانی هستند که در خارج از کشور مشروب میخورند و میرقصند و پایبندی به شریعت و فرهنگ عمومی مردم ندارند.»
البته صاحب این قلم به حساسیتهای جامعهی مذهبی واقف است اما آمدن مذهب به متن حکومت و قدرت سیاسی باعث شده که فرد وادار به سانسور خود و مخفیکردن سبک زندگی مورد علاقهاش شود. نظام دیکتاتوری با اقتدار و هیبت و هیمنهاش تنها سبک زندگی در داخل کشور را کنترل نمیکند بلکه این کنترل تا خارج از مرزهای کشور و در میان فعالان سیاسی و مدنی نیز امتداد مییابد؛ و طوری میشود که من نوعی تگر بخواهم سبک زندگی خودم را داشته باشم همهی ماموران گمنام وزارت اطلاعات آقای خامنه ای و گشت نامحسوس آن را به شکلی بانام و محسوس در کنار خود احساس میکنم و اساسا دلیل موفقیت نظامهای دیکتاتوری همین است که میتوانند خدایی کنند و مانند خدا حضورشان در همه جا حس شود و فرد احساس کند که بقول آقای خمینی «جهان محضر خدا است و در محضر خدا معصیت نکند»؛
نگرانی بابت حساسیتهای حاکمیت تنها در سبک زندگی و نوع پوشیدن و نوشیدن و جوشیدن باقی نمیماند و نوع نگاه سیاسی افراد را نیز زیر تاثیر خود قرار میدهد. در این مدت با افراد بسیاری برخورد کردهام که به دلایل فرهنگی یا سیاسی و یا هر دو از ایران خارج شدهاند و امکان بازگشتشان مهیا نیست اما وقتی انگشت بر کیبورد میبرند تا چیزی بنویسند طوری قلمفرسایی میکنند که گویی قرار است وزارت ارشاد حکومت اسلامی به آنها مجوز انتشار بدهد و به طور کامل و دقیق نگرانیهای سانسورچیهای ارشاد جمهوری اسلامی را در نظر میگیرند. برخی از ایشان از آنجا که هر از گاهی مقاله یا کوتاهنوشتهای از آنها در رسانههای داخلی منتشر میشود تلاش می کنند که در بیرون نیز قلم به سانسور و خودسانسوری بسپارند.
ایوان کلیما در بخشی از کتاب «روح پراگ» توضیح میدهد که چگونه نویسندگانی که تحت نظام سانسور و سرکوب زندگی میکردند و کتابهایشان اجازهی انتشار نداشت و در اوایل دههی هفتاد میلادی کمکم کتابهایشان از قفسههای کتابخانهها غیب شد و مشخص شد که هیچیک از افراد ممنوعالقم حق منتشرکردن حتی یک سطر را نخواهند داشت بدون سرسپردن به سانسور و سرکوب تلاش کردند کتابهایشان را خارج از کشور منتشر کنند و آنها را به داخل بیاورند.
اما در موقعیت ما در ایران برخی از نویسندگان و فعالان سیاسی و مدنی که به هر دلیلی نتوانستند در سایهی سانسور و سرکوب زندگی کنند و از کشور خارج شدند تلاش میکنند ملزومات نظام سانسور را در بیرون از مرزها نیز در نوشتههاشان رعایت کنند و تلاش کنند طوری بنویسند که دل ِ نازک سانسورچیان نرنجد. این یک انتخاب شخصی است و شاید به این بخش از رفتار اینها آن اندازه ایراد وارد نباشد که تلاش میکنند اینگونه ترسها و مصلحتسنجیهای خود را به عنوان عقلانیت و اعتدال بشناسانند و دیگران را نیز مجاب کنند که اگر چنین نکنند به دام یک رادیکالیسم کور غلطیدهاند.
باز هم باید گفت که اینگونه پروای خطوط قرمز نظام اسلامی را داشتن تنها در سبک زندگی و نوشتهها خلاصه نمیشود. در مورد اکت سیاسی نیز چنین است. شرایط فرضیای را متصور بشوید که افرادی با سلاح گرم وارد منزلی میشوند و اعضای خانه را گروگان میگیرند. آنها میگویند که افراد حق اعتراض ندارند و اگر کسی به رفتار گروگانگیران معترض باشد او را میکشند. آنها با اقتدار سلاح بر افراد خانه سیطره مییابند وقصد غارت داشتههایشان را دارند. فرد یا افرادی به هر طریق ممکن از خانه میگریزند و خود را به بیرون خانه میرسانند. اگر رفتار اینها پس از رهایی از دست گروگانها شبیه کسانی باشد که هماکنون داخل خانه در شرایط نامناسبی به سر میبرند و آنگاه نام این رفتار را تعقل و اعتدال بگذارند تنها آفت این رفتار این نیست که خودشان کاری از پیش نمیبرند و نمیتوانند کاری برای گروگانها انجام بدهند بلکه مهمترین آفتش این است که ترویج ِ فرهنگ زبونی و ترس میکنند. آنها که به هر دلیل از دام ِ گروگانگیران رستهاند وظیفه دارند به شیوهای متفاوت از زمانی که در چنگال گروگانگیران اسیر بودهاند سخن بگویند و رفتار کنند. داد و قال و فریاد و کمکطلبیدن از دیگران برای نجات جان گروگانگیران حداقل کاری است که افراد رها از بند میتوانند انجام بدهند.
بسیاری از عالمان اخلاق، رفتار اخلاقی را «ادب مقام» تعریف کردهاند به این معنا که فرد باید در تعریف کنش اخلاقی و غیراخلاقی جایگاه وشرایط آن رفتار را در نظر بگیرد. از این رو اخلاق ِ مهمان با اخلاق میزبان، اخلاق فقر با اخلاق ثروت و مانند آن تفاوت دارد. در کنش سیاسی نیز میتواند چنین باشد. رفتار سیاسی گروگان با رفتار سیاسی کسی که گروگان نیست و از محدودیت ِ گروگانگیران گریختهاند میبایست متفاوت باشد. نظامهای دیکتاتوری و تمامیتخواه تنها بر گروگانهای خود سیطره ندارند بلکه سلطهی خود را بر گریختگان ِ از چنگال گروگانگیران نیز تحمیل میکنند و اینگونه است که میبینی در محیطی آزاد و دموکراتیک آنگونه زیست میکنی و سخن میگویی و مینویسی که در چنگال بازجویان مینویسی و آنگونه مقاله مینویسی و اثر به انتشار میبری که گویی شحنگان ِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید برای سخنگفتههایت مجوز صادر کنند و آنگونه ترانه میخوانی گویی قرار است از صدا و سیمای نظام اسلامی پخش شود. و اینطور میشود که دیکتاتور همواره بر جان و جهان ما غلبه دارد.
بهزاد مهرانی روزنامهنگار و فعال سیاسی با سابقه فعالیت در روزنامه های آسیا و ماهنامهی فردوسی است. او همچنین عضو مجموعه فعالان حقوق بشر و کمیتهی گزارشگران حقوق بشر نیز بوده است. وی به همراه حشمت طبرزدی، محمد ملکی، عیسیخان حاتمی و جمعی دیگر از فعالان سیاسی و مدنی از موسسان «ائتلاف همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» بوده است. بهزاد مهرانی از سال ۱۳۸۷ به «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال» ایران پیوسته است. بهزاد مهرانی سابقه بازداشت در سال ۱۳۸۸ را دارد. او هم اکنون در «آموزشکده توانا» به فعالیت مشغول است