روحانیان مدعیاند از میراث «صادق آل محمد» امام ششم شیعیان مراقبت میکنند؛ اما در تجربه روحانیتِ جمهوری اسلامی، «نظامِ» منسوب به آلمحمد اصل شد و صادق و کاذبش دیگر مهم نبود؛ به تدریج پردهپوشی را کنار گذاشتند و نظام و اسلام را یکی کردند تا مخالفان را آسانتر تکفیر کنند.
آیتالله خامنهای در آغاز دههی دوم رهبریاش به حوزه علمیه قم رفت و گفت: «هیچ مصلحت و هیچ انگیزهی شخصی یا صنفی یا سیاسی نمیتواند و حق ندارد از حمایت حوزه نسبت به نظام مانع شود» و حوزه را در برابر دوگانهی «نظام اسلامی» و «حکومت کفّار و فسّاق و فجّار» قرار داد (وبسایت رهبری. ۱۴ مهرماه ۷۹) سالها بعد حتی بزرگترین مصداق «نصرت الهی» در قرآن را نیز «نصرت نظام» خواند و گفت: «إن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم؛ نصرت کردن خدا چیست؟ جمهوری اسلامی بزرگترین مصداقش است(۹ بهمنماه ۹۴)
اما نظام میدانست این کافی نیست و باید کادرسازی کند و به خودکفایی در تولید مرجع بیندیشد و تأمین و تبلیغِ برخی از «فقیهانِ خودی» را در دستور کار خود قرار دهد. برخی از آنها را برگزید تا در وقت ضرورت هر آنچه دیگران نمیگویند از آنها بشنود؛ این تجربه در خارج از کشور نیز دنبال شده و میشود اگرچه چندان کامروا نبوده است.

همین را در تأمین بودجهی مؤسسهی نشر آثار و کنگرهی بزرگداشت برخی بزرگان نیز دنبال کرد. مثلا دشوار است باور اینکه کسی مانند «علامه حسنزادهی آملی» که تا دیروز اهل ستایش و پرستشِ حاکمان نبود درست بعد از دستور رهبری و تصویب بودجهی مجموعه آثارش و برگزاری کنگرهی بزرگداشتاش، ناگهان به ویژگیهای رهبری پی برده باشد و در رفتاری بیسابقه به شرکتکنندگان در کنگره توصیه کند که «این رهبر عظیم الشأنتان را دوست بدارید، عالمی، رهبری، مؤمنی، موحدی، سیّاسی، دینداری، انسانی ربانی، پاک، منزّه، کسی که دنیا شکارش نکرده» (۱۵ آذرماه ۷۶) و کمتر از یکسال بعد تجلیل را به نهایت برساند و در سفر رهبری به آمل از «نزولِ اجلال آن یگانهی دوران» بنویسد و «شوکت روز افزون آن قائد اسوهی زمان» را از خدا بخواهد. (از یادداشت اهدای کتاب به رهبری۲۰ خرداد ۷۷) اما وقتی آسیبدیدگان فجایع سال ۸۸ سراغش را میگیرند یادش بیاید که در این امور نباید دخالت کند.
میراث شیعهی پس از انقلاب، به ویژه وقتی پای حقالناس و جان و آبروی مردم میرسد آلودهتر از آن است که به این نمونهها ختم شود؛ اگر در این ۴دهه، تاوانی که برخی از وارثانِ صادق آل محمد برای صداقتشان پرداختند نبود امروز از آن میراث همین آبرو نیز نمانده بود.