A man reacts amid debris after what activists said were explosive barrels thrown by forces loyal to Syria’s President Assad in Al-Shaar neighbourhood of Aleppo
مهدی جلالی تهرانی
کارشناس امنیت بین الملل
چرا غرب میگوید که مسئلهی سوریه «پیچیده» است؟ به دلیل این که دولتهای غربی، تحلیل اشتباهی از هزینه و فایدهی خود برای ورود به جنگ دارند. برای فهم این موضوع، از مخالفت امروز لرد دابس عضو مجلس اعیان انگلیس در ورود این کشور به جنگ در سوریه شروع میکنیم. همزمان با تصویب قاطع جنگ علیه داعش در سوریه توسط نمایندگان پارلمان انگلیس، لرد دابس، یکی از مخالفان جنگ، در جلسهی مجلس اعیان گفت شرکت در این جنگ تنها دستهای ما را کثیف خواهد کرد. صلحی که ما در سوریه انتظار میکشیم صلح رویایی ما نیست، در آخر هم باید با روسیه، ایران و رژیم اسد دست بدهیم و به تفاهم برسیم.
در این سخن منطقی (گزارهی درست) دو مغالطه نهفته است:
۱ـ مغالطهی اول این است که از یک حرف قابل تصدیق (مقدم درست)، یک نتیجهی غلط (تالی مستتر نادرست) میگیرد. آیا منظور او این است که از این حرف نتیجه بگیریم که نباید وارد جنگ شد، و باید داعش را به حال خود گذاشت؟ حتا اگر چنین باشد که لرد دابس میگوید، باز حرف او استدلال ضعیفی برای امنتاع از ورود به جنگ است. توجه داشته باشیم که استدلال طرف مقابل بسیار قوی است.
دیوید کمرون گفت که این جنگ یک «وظیفهی اخلاقی» برای ماست. استدلال او خیلی مهم است و در تاریخ ماندگار خواهد شد. چه او بتواند اعمالی همگن با ادعایش انجام دهد و چه نتواند، تعریف و توجیه این جنگ را عوض کردهاست. استدلال اخلاقی بطور کلی مفهوم جنگ را عوض میکند و آن را در مطالعات تئوریک روابط بینالملل از طبقهی جنگهای متداول درمیآورد و در طبقهی «جنگهای راست» (Just war) میگذارد. جنگهای راست، تعریفهای مستعمل از جنگ کلاسیک را که بیشتر برمبنای ۱) منافع و یا ۲) امنیت و یا ۳) موازنهی قدرت هستند را برنمیتابند.
قابل توجه است که این جا دیوید کمرون با طرح موضوع ضروری بودن جنگ از نظر اخلاقی، قدمی بسیار فراتر از باراک اوباما و فرانسوا اولاند برداشته است. دو نفر دیگر ـ بخصوص شخص اوباما ـ از توجیه جنگ در چارچوب امنیت و منافع ملی خود خارج نشدهاند. همین موضوع سبب شده بسیاری از کسانی که از اوباما معمولا حمایت میکردند، مدتی است زبان به اعتراض میگشایند و او را بابت بیتفاوتی به وضع میلیونها مردم قربانی سوریه، ملامت میکنند. اضافه شدن دیوید کمرون به جمع کسانی که این جنگ را یک ضرورت اخلاقی میدانند، باعث میشود که هم پای اوباما و بقیهی نیروهای ائتلاف علیه داعش به بحثهای اخلاقی و حقوقبشری کشیده شود، و هم خود دیوید کمرون در مقابل این سوال قرار بگیرد که آیا جنگ اخلاقی صرفا با داعش است؟ و یا کنارگذاشتن بشار اسد که هزاران برابر داعش قتل عام کرده و هزاران برابر داعش باعث بیخانمانی و بحران مهاجرت شده، نیز یک ضرورت اخلاقی است؟
استدلال «جنگ راست» از ارزش غایی در فلسفهی کانت برای انجام «وظیفه اخلاقی» ریشه میگیرد. لیکن با پشتوانهی قوی علمی میتوان ثابت کرد که جنگ با داعش در «اخلاق فایدهگرایانه» نیز کاملا موجه است. به باورم برای یک ناظر که درک درستی از بحرانهای جهانی ابتدای قرن بیستویکم داشته باشد، و بهمپیوستگی زیست انسانی در این قرن را بفهمد، روشن است که هر کشوری باید تعریف جدیدی از منافع و امنیت ملی خود ارایه دهد. همچنین روشن است که فاکتور «جغرافیا» و همچنین فاکتور «منابع» (از جمله انرژی) در تعریف منافع و امنیت ملی اعتبار گذشتهی خود در قرن بیستم را بشدت از دست دادهاند. به عبارت دیگر، ما انسانها در دنیای بسیار بهمپیوستهتر و پررفتوآمدتری از آنی زندگی میکنیم که سیاستمداران امروز خیال میکنند.
در یک نمای بزرگتر، نهادهای سیاسی به شدت از علم روز، و تخمین درست از تکنولوژی عقب افتادهاند. بیتردید میتوان انگشت اتهام را به سوی رهبران فعلی جهان گرفت و توضیح داد که عقبافتادگی سیاستمداران یکی از مهمترین علل رشد بحرانهای کنونی جهان است که همهی انسانها را تهدید میکند. ما مثالهای زیادی از بلاتکلیفی سیاسی را ـ چه در بحران تغییرات آبوهوایی و چه در بحران اسلامگرایی و تروریسم ـ میبینیم. برای مثال آقای اوباما به آلاسکا میرود و از پیامدهای خطرناک بحران تغییرات آبوهوایی برای بشر حرف میزند، اما نمیتواند در ذهن خود میان این بحران، و بحران اسلامگرایی خط اتصالی برقرار کند. هنگامیکه نوبت به موضوع گرمایش زمین میرسد، او بخوبی میفهمد که منافع ملی آمریکا باید با منافع عمومی بشر تعریف شود، اما وقتی نوبت به برآمد اسلامگرایی افراطی میشود، ذهنش به تعریف کلاسیک و قرن بیستمی از منافع ملی محدود میماند.
۲ـ مغالطهی دوم در استدلال لرد دابس به توصیف او از «وضع موجود» برمیگردد. او «وضع موجود» را ثابت میگیرد. در این شکی نیست که وضع موجود در واقع فرادستی روسیه، جمهوری اسلامی، و بشار اسد است. اما این وضع بسته به عملکرد بازیگران صحنهی خاورمیانه میتواند تغییر کند. مهمتر آن که، این وضع ناچار است تغییر کند. و گرنه به سامان نخواهد رسید، و بقول لرد دابس، فقط دستهای غرب را کثیف میکند.
توصیف لرد دابس، تصویر بخشی از شرایطی است که در زبان رهبران غرب به عنوان «پیچیدگی» وضع خاورمیانه طرح میشود. اما این پیچیدگی خودبخود به وجود نیامدهاست. بخش بزرگی از این پیچیدگی در نتیجهی بیتفاوتی و بیسیاستی غرب به وجود آمده، و قاعدتا توسط غرب نیز باید برطرف شود. در واقع رهبران غربی بخاطر دو چیز در یک دور باطل پیچیدهسازی گیر کردهاند و چارهای ندارند جز این که خود بر این پیچیدگی غلبه کنند. آن دو چیز، یکی «تناقض دیپلماسی» و دیگری «تخمین اشتباه از هزینه و فایدهی جنگ» است.
تناقض دیپلماسی در ارتباط غرب با کشورها با ایران و عربستان کاملا قابل مشاهدهاست. ایدئولوژی داعش همان «اسلام سیاسی» است که وجه شیعی آن توسط جمهوری اسلامی بصورت دولتی تبلیغ میشود، و وجه سنی آن توسط مفتیهای عربستان و ثروت نهادهای مذهبی آنان ترویج و حمایت میشود، در حالی که دولت عربستان هیچ اراده و توانی برای توقف حمایتهای شهروندان خود ندارد. تا زمانی که غرب در دیپلماسی خود با عربستان و ایران تجدیدنظر نکند، و با ریشههای ایدئولوژیک اسلام سیاسی روبرو نشود، دور باطل درماندگی در برابر بحران ادامه و شدت خواهد یافت، و بحران مهاجرت و تروریسم افزایش مییابد.
تخمین اشتباه از هزینه و فایدهی جنگ، عامل دیگر درماندگی غرب است. رهبران غرب باید به این سوال پاسخ بدهند که چه بحران دیگری برای منافع درازمدت و امنیت ملی شهروندانشان خطرناکتر از بحران اسلامگرایی است، تا بودجهی کافی برای آن اختصاص دهند؟ آنان خود با تعلل در حل بحران، هزینهی آن را بالا بردهاند، و چارهای ندارند جز آن که این هزینه را پرداخت کنند. تنها گزینهی ممکن برای غرب ورود تمام عیار به جنگ است. نمیتوان از زیر آن شانه خالی کرد، و هرچقدر زمان بگذرد، هزینهی آن بالاتر خواهد رفت.
روایتی که معمولا در پشت استدلالهای انزواگرای اوباما و بیتفاوتی دیگر رهبران غرب به چشم میخورد، این است که اگر عراق و سوریه را به حال خود بگذاریم، گروههای درگیر در اثر یک جنگ فرسایشی همدیگر را تضعیف میکنند. اگر چنین روایتی در کار باشد، احمقانه است. چرا که در این روایت متغیرهای دیگر معادله ثابت فرض شدهاند. در سیاست بینالملل هیچ متغیر و یا عاملی هیچگاه ثابت نیست. همهی عوامل یا در حال تقویت خود هستند و یا توسط عوامل دیگر تضعیف میشوند. هم داعش و هم روسیه و ایران و بشاراسد در این مدت از خلاء قدرت استفاده کردهاند و تقویت شدهاند. رهبران غرب دست آخر باید به این درک برسند که زمان در طرف آنان نیست، بلکه در طرف مقابل آنان است.
مهدی جلالی تهرانی مهدی جلالی تهرانی فارغ التحصیل رشتهی علوم سیاسی از دانشگاه برکلی در کالیفرنیا، و رشتهی امنیت بینالملل و مطالعات خاورمیانه دانشگاه کلمبیا است. وی پژوهشگر و مدرس پیشین مرکز مطالعات ادیان و دموکراسی در دانشکده روابط بینالملل دانشگاه کلمبیا بوده است.