در تراژدی نجفی، خودش بیش از هر کس تقصیر دارد اما سهم دیگران در نابود کردنش را نباید از یاد برد؛ او برای یک حزب دورهمی و دمدستی که شریک دزد قافلهاند، تبدیل به کاتالیزور رانت شد و همانها مرگ سیاسی نجفی را رقم زدند. این یادداشت پشتپردهی جنگ قدرت بر سر انتخاب شهردار تهران است که ویترین جذابی داشت، به نام مردم اما به کام رانتخواران. وقتی اصلاحطلبان انتخابات را کترهای بردند، پرسش اصلی این بود؛ شهردار تهران چه کسی میشود؟ یک نام آماده هم وجود داشت؛ محسن هاشمی، اما جنگ قدرت قدیمی مشارکت و کارگزاران تازه سرباز کرد. هر دو طرف صندلی شهردار را میخواستند؛ نه بابت برنامه در ادارهی پایتخت که بیچاره مردم سادهدل. برنامهی اصلی آنها چپاول بود! به وضوح و از نزدیک شاهد بودم که دعوا بر سر تصاحب چند پست میانی و رده پایین است و آتشبیار معرکه بیش از همه باند فسادیاند موسوم به #جوانان_اصلاحطلب؛ آنها کیسه دوخته بودند.
اگر محسن هاشمی به پستی که آرزو و تجربهاش را داشت، با هماهنگی از بالا، میرسید، آن وقت باند کارگزاران رانت و سهمی از گوشت قربانی شهرداری را به مشارکت و حلقهی نوکیسهاش نمیداد پس آنها بازی را بر هم زدند و با راه انداختن یک جبههی تخریبی، سدراه هاشمی شدند که میتوانست یک شهردار معقولتر و کارآمدتر باشد. نجفی نه باید شهردار میشد، نه اساسا آمادگی آن را داشت؛ برای کسی که ۴ سال پیشترش به من گفت، به روحانی توصیه کرده که دیگر توان کار اجرایی ندارد و تجربهی مدیریت ناکام میراث و جراحی قلب را داشت، شهرداری لقمهای بود که حتمن در گلویش گیر میکرد اما سرنوشتش برای باند فساد اهمیتی نداشت؛ او باید میآمد تا سهم آنها از کف نرود!
آنها نجفی را بدون کوچکترین برنامه و آمادگی آوردند و کسی که حتا وزارتش خط قرمز بود را بر صندلی حساس شهرداری نشاندند. بیشک نجفی خیلی زود متوجه شد قربانی جنگ فساد طلحه یا زبیر است اما دیگر کار از کار گذشته بود؛ او سیبل تمام برنامههایی قرار گرفت که هدفش نابودیاش بود. این برنامهها البته خیلی زود به نتیجه رسید، و همانها که بابت بردن نان آلودهای از سفرهی شهرداری نجفی را آوردند، مثل بنز پشتش را خالی کردند؛ او در دام و منجلاب مرگبار پیشرویش تنها ماند. نجفی برای اساتید مشارکت و به اصطلاح جوانهای خردهناندزدش، تنها یک دستمال کاغذی بود. یک دستمال کاغذی برای گرفتن یکی، دو معاونت و نشستن بر کرسی مدیریت در چند شرکت تابعهی شهرداری؛ پل رسیدن به رانت، پول و فساد. وقتی به هدف رسیدند، دیگر تهران و شهرداری و نجفی هیچ اهمیتی نداشتند و نوبت به جنگهای تازهتری در شورا برای حفظ این منافع رسید؛ ماموریت نجفی پایان یافته بود! اما او اسیر دامها ماند؛ مردابی که باند فساد استمرارطلبان به سمت آن هلش دادند و نهادهای مخالفش تا گردن فرو بردنش! یک سال آخرش، در انزوا و شکست و خودکشی سپری شد اما حتا یک تن از آنها که در جنگ قدرتشان او را علم، قربانی و رها کردند، سراغش را نگرفتند؛ راستش وقتی خبر خودکشی او در هتل لاله را شنیدم، خیلی شگفتزده نشدم.
نجفی، مردی به حضیض افتاده، مصرفشده و درمانده بود که شاید تنها یک انتقام شخصی دلش را آرام میکرد. مغلوب جنگی بر سر فساد بیشتر، و منزویشده از سوی دوستان سابقش که بابت دستیابی به منافع خود با بهبه و چهچه آوردنش و او، تهران و شهرداری را با هم سوزاندند؛ تنها برای یک مشت ریال!
استمرارطلبان چگونه نجفی را کشتند؟ / رشتوروایتی درباره بزم فساد در تراژدی نجفی، خودش بیش از همه مقصر است اما سهم دیگران در نابود کردنش را نباید از یاد برد؛ او برای یک حزب دورهمی و دمدستی و شریکان دزد قافله، تبدیل به کاتالیزور رانت شد و همانها مرگ سیاسی #نجفی را رقم زدند… ۱/۱۰ — SasanAghaei (@SasanAghaei2) May 30, 2019
#ساسانآقایی #قالیباف #نجفی #محمدعلینجفی #دیدگاهنو #میترااستاد #شهرداریتهران