علیرضا کیانی
تحلیلگر سیاسی
در روزهای منتهی به انتصخابات مجالس خبرگان و شورای اسلامی، نقدهای زیادی بر کسانی نوشته شد که از جبهه دموکراسی خواهی، رأی به لیست «خبرگان مردم» در مجلس خبرگان را توصیه میکردند. لیستی که حامل نام کسانی بود که در تاریخ پس از انقلاب از آمران جنایت علیه جامعه مدنی بودند. مباحث زیادی در وبسایت ها و شبکههای اجتماعی درگرفت و نزاعی جدی بین دو گروه مننقدان رأی به این لیست و قائلان «انتخاب» این افراد ایجاد شد. غالب این بحثها صورت اقناعی نداشت و یا اساساً چنین هدفی را دنبال نمیکرد، و بلکه مسیر جدل را میپیمود. البته که در بازار سیاست، جدل هم گاهی لازم است. درواقع خیلی وقتها با رقبای سیاسی بحث نمیکنیم که طرف مقابل را قانع کنیم، بلکه سعی میکنیم در خلال مباحث، رأی تماشاگران را بخریم. شاید یک علت آن، این مساله باشد که در بیشینه موارد آنچه تعیین کننده مواضع نیروهای سیاسی ست، منافع آنهاست و نه استدلال برتر، و این نکته بر خلاف ظاهر غلط اندازش، لزوماً امری بد و پلشت نیست، بلکه واقعیت این بازار است.
اما جدای از بحث بالا، آنچه به نظر نگارنده ورای این جدلها باید روزی مورد مداقه و کنکاش علما و فضلا قرار بگیرد این است که چه شده است و چه اتفاقی افتاده است که نیروهای صدیق دموکراسی خواه، به نقطهای رسیدهاند که رأی به امثال «ری شهری» و «درّی نجف آبادی» را تجویز و توصیه میکنند. انتصخابات اسفند ۹۴ و حضور فعال بخش بزرگی از نیروهای سیاسی تحول خواه را از این روی باید جدی گرفت که حدود ۲۰ سال پس از دوم خرداد، غالب نیروهای شناسامه دار این جریان، از رأی به شعار جامعه مدنی در ۲ خرداد به رأی به قسم خورده ترین دشمنان جامعه مدنی در اسفند ۹۴رسیدند. بارز است که این رأی از روی تمایل نبوده است و تحلیل این دسته از نیروها، آنها را بر آن داشت که به امثال ری شهری و درّی نجف آبادی رأی بدهند. اما شناخت اینکه چرا به این تحلیل رسیدهاند و چه وضعیتی این تحلیل را بر آنها تحمیل کرد، بسیار مهم است. از این روست که پندار نگارنده این است که شناسایی مختصات میدان انتصخاباتی اسفند ۹۴، مهمتر از خود نزاع در میانه میدان است. اینکه چه شده است که این تصور به وجود آمده است که «اکبر هاشمی رفسنجانی» که در یک شرایط طبیعی و نرمال، اکنون باید در یک دادگاه صالحه مجازات میشد، به راه نجاتی برای برون رفت از شرایط سخت فعلی تبدیل شده است. شرایطی که رفسنجانی هم در ایجاد آن نقشی انکارنشدنی داشته است.
البته این مجال، فرصت بازکردن این سخن نیست و نگارنده در یادداشتی دیگر به این مطلب پرداخته است که چه شرایطی میتواند نیروهای دموکراسی خواه را به همکاری مشروط با «میانه رو» های جمهوری اسلامی وادارد. خلاصه آنکه شرکت نیروهای دموکراسی خواه در انتصخابات در جمهوری اسلامی مشروط به شرایطی ست که چکیده وار میتوان گفت، که اگر آن انتصخابات به پیشبرد تغییرات ساختاری کمک میکند، شرکت در آن لازم و اگر نه، شرکت در آن ضرورتی ندارد. اما مساله این است که جدای از غیرپاسخگو بودن نیروهای به اصطلاح میانه رو به بدنه حامیشان در ایران، سالها تجربه هم نشان داده است که هیچ تضمینی نیست نیروهایی چون رفسنجانی و یا «سیدمحمد خاتمی» بتوانند کمکی به پیشبرد ایده تغییرات ساختاری در جمهوری اسلامی بکنند، اما در عوض حضور نیروهای دموکراسی خواه در حمایت از امثال ایشان، بر سرمایه نمادین نظام جمهوری اسلامی میافزاید و این نظام به راحتی میتواند در دنیا، فخر مردمی بودن خود را بفروشد. اما اگر دوباره به بحث بالا برگردیم، نگارنده اینگونه میپندارد که باید روزی نشست و موفقیتهای خامنهای در ریکاوری سیستم جمهوری اسلامی در پس از اتفاقات ۸۸ را واکاوی کرد. شناخت چگونگی موفقیت خامنهای و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در بازیابی مشروعیت خود، پس از سال ۸۸ امر فوق العاده مهمی ست که میتواند حتی به آنانی که به سرنگونی این سیستم میاندیشند، در پیشبرد ایده خود یاری برساند، و برای نیل به این مقصود، قبل از همه باید از این پاسخ ساده اندیشانه دست شست که همه شرکت کنندگان در انتصخابات اسفند ۹۴ را مزدور و بازی خورده حکومت میداند.
سیاست «النصر بالرعب» که از طرف خامنهای و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی پس از ۸۸ اعمال شد، قطعاً عاملی بسیار مهم در تسلیم سازی مخالفان بوده است. اما بلاشک همه قصه این نیست. مساله این است که ما با سیستمی رو به رو هستیم که جنبش سبز را با هزینههای انسانی پایینی پشت سر گذاشت و بخش اعظمی از مخالفان و بانیان آن جنبش را عملاً به درون چارچوب جمهوری اسلامی برگرداند. رأی «کروبی» و «میرحسین موسوی» و «زهرا رهنورد» از درون حصر خانگی، آخرین میخی بود که بر تابوت جنبش سبز کوفته شد. چرایی این ادعا روشن است. جنبش سبز اساساً یک جنبش معترض انتخاباتی بود. اعتراض به تقلب. اما بدون اینکه قدرت مستقر هیچ پاسخی به این اعتراض بدهد، بانیان این اعتراض دوباره در انتصخابات نظام شرکت جستند و خواسته یا ناخواسته مشروعیت این نوع سیستم انتخاباتی را پذیرفتند و برای آن به عنوان داور این نزاع سیاسی، مقبولیت قائل شدند. این است که باید نشست و اندیشید، و دراین باره فکر کرد که چه شده است که نزاع استبداد / آزادی در اواخر دهه هفتاد و دهه هشتاد شمسی و خصوصاً پس از فوران ۸۸، به جایی رسید که نه تنها آزادی خواهان هیچ دستاوردی کسب نکردند بلکه بدتر از آن – در آغاز دهه نود – به کام انفعال در نام «اعتدال» مستحیل شدند، و این یعنی همان چیزی که خامنهای و دستگاه رهبری در بعد کلانش میخواستند.
کافی ست عناوین مباحث روز سیاسی در دوران ریاست جمهوری خاتمی و احمدی نژاد را با دوران حسن روحانی مقایسه کنیم، و «اکبر گنجی» را به عنوان یک نمونه برگیریم. گنجی در سالهای دوم خرداد و بعد در زندان، نهایتاً به جایی رسید که پروژه «جمهوری خواهی» را مطرح میکرد و برای آن مانیفست صادر میکرد و رسماً از برهم زدن نظم کنونی سیاسی در ایران میگفت و صراحتاً مینوشت که «خامنهای باید برود». اما همین گنجی در پس از خرداد ۹۲ و در ایام انتخابات اسفند ۹۴ برای مجلس خبرگان و چگونگی شرکت در آن تز صادر میکرد و پروژه حذف مثلث جیم (جنتی – یزدی – مصیاح) را دنبال میکرد. این تغییر رویکرد که یک تغییر رویکرد بنیادین است، قبل از هرچیزی یعنی خواسته یا ناخواسته مشروعیت وجودی مجلسی به نام مجلس خبرگان و جایگاهی به نام ولایت فقیه را پذیرفتن، و این همه یعنی موفقیت دستگاه رهبری جمهوری اسلامی در تعیین استاندارد برای نزاع سیاسی در ایران. یعنی همه زیر عبای ولایت بازی کنید. یعنی همان چیزی که «مهدی هاشمی رفسنجانی» از آن به «دموکراسی بین خودمون» یاد کرده است و این در نزاع تحول خواهان ایرانی بر سر مجلس خبرگان بیشترین نمود را داشت، و طنزآلود آنکه در این میان، جنایتکارانی چون ری شهری به عنوان نیروهای «میانه رو» در برابر نیروهایی مانند جنتی و مصباح مطرح شدند!
درواقع و در قالب یک مثال میتوان گفت، کسانی که زمانی نه چندان دور، بر سر پذیرش اصل جنس دعوا داشتند، اکنون به جایی رسیدند که بر سر قیمت جنس چانه میزنند. این تحول بزرگ است که باید ناظران را وادار کند به این بیاندیشند که چه شده و چه اتفاقی افتاده است، که کسانی که روزی دنبال برهم زدن تخت و بخت ولایت فقیه بودند، اکنون به این نتیجه رسیدهاند که باید با کمک ری شهری و رفسنجانی به یک ولی فقیه معتدل و صورتی دست پیدا کنند. تحلیل این موفقیت درخشان جمهوری اسلامی شاید راهی نشان دهد که چگونه میتوان بهتر و بیشتر به خودش ضربههای کاری زد، حداقل روی کاغذ!
علیرضا کیانیعلیرضا کیانی فعال سابق دانشجویی است که به دلایل سیاسی در ایران از ادامه تحصیل بازماند و در تیرماه ۱۳۹۰ ایران را ترک کرد. در سال ۱۳۹۱ به «دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران» پیوست.
#خاتمی #اصلاحطلبان #میانهروها #اعتدال #اعتدالگرایان #حسنروحانی #دیدگاهنو #کروبی #میرحسینموسوی #علیرضاکیانی