در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال نود ودو، هر دو جناح سیاسی وابسته به حاکمیت، تبلیغات گسترده ای در خصوص خطر جنگ به راه انداختند . هدف هر دو جناح ، وحشت آفرینی از یکدشمن جنگافروز خارجی بود تا مردم برای خلاصی از آن دشمن، بار دیگر زیر پرچم جمهوری اسلامی جمع شوند و اینجمع شدن را با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری به نمایش بگذارند. نظام و رهبر آن ، به چنان حضوری نیاز داشت تا بخشی از مشروعیت زایل شده در سال هشتاد و هشت را بازیابی کند. وحشت آفرینی های اصولگرایان در مورد خطر جنگ ، ناشی از ایننیاز نظامبود .همین دلیل کافی بود که حتی علی اکبر ولایتی مشاور عالی علی خامنه ای و محسن رضایی، در مناظرات انتخاباتی ، سعید جلیلی نماینده رهبر و مسئول مذاکرات هسته ای را مورد حملات شدید قرلر دهند و از خطر آفرینی های شیوه او در مذاکرات بگویند. اما در عینحال ، اصولگرایان بدونکمک اصلاح طلباننمی توانستند کاری از پیش ببرند. از سوی دیگر ، اصلاح طلباننیز به فراگیر شدن ” وحشت از خطر جنگ” نیاز داشتند. لذا آنان نیز هم زبان با رقیب انتخاباتی، به جلیلی حمله کردند. البته حملات اصلاح طلبان، بسیار وسیعتر و حساب شده تر از رقیب بود. آنان همه تخصص های رسانه ای و تجربیات جنگ روانی را به کار گرفتند تا انتخابات سال نود و دو را رقابت بین ” صلح و جنگ” معرفی کنند. اصلاح طلبان و یاران بنفش ایشان به خوبی این سناریو را اجرا کردند و میلیونها ایرانی وحشت زده از جنگ را به پای صندوقهای رای آوردند تا با انتخاب حسن روحانی ، مانع انتخاب سعید جلیلی شوند که به ادعای آنان ، نتیجه فوری انتخاب او، جنگی خانمانسوز بود.
با گذشت یکسال و اندی از برگزاری انتخابات ، به تدریج اخباری درز کرد که نشان می داد رهبر، بیش از اصلاح طلبان و رای دهندگانبه کاندیدای ایشان، از احتمال هر نوع درگیری جدی با امریکا وحشت داشته و ماهها پیش از انتخابات ، برای رفع خطر وارد مذاکره محرمانه با امریکایی ها شده است. او برای آنکه به طرف امریکایی اطمینان دهد که فعالیت هسته ای و مذاکرات مربوط به آن ، در ریلی جدید قرار گرفته، به دو جناح حکومتی اجازه داد مذاکراتی را که توسط نماینده رهبر ، هدایت می شد زیر سوال ببرند و از لزومتجدید نظر و تغییر در آن سخنبگویند. بازی رهبر آنقدر ماهرانه طراحی شده بود که هیچکس متوجه آن نشد و اصلاح طلبان به طرفداران خود قبولاندند که انتخاب روحانی را به رهبر تحمیل کرده اند. با انتخاب روحانی ، روندی که ماهها قبل از انتخاب وی و با دور زدن احمدی نژاد آغاز شده بود با سرعت بیشتری پیگیری شد. رهبر نه تنها دستور داد مسئولیتمذاکرات هسته ای از شورایعالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه اتتقال یابد بلکه همه سخنان قبلی خود در خصوص ” بی غیرتی یا بی سیاستی طرفداران مذاکره با امریکا ” را زیر پا گذاشت و نظاره گر مذاکرات در سطح وزرای خارجه دو کشور شد. البته خامنه ای از یکسو به مذاکره با امریکا برای رفع تحریمها نیاز داشت و از سوی دیگر برای حفظ طرفداران تندرو خویش- در داخل و خارج – ناچار به تداوم مخالف خوانی هایی از نوع ” منمی دانم ” بود. برای رسیدن به هر دو هدف ، خامنهای در نقش کارگردان برای دو بازی در پشت پرده و بر روی پرده ظاهر شد..در پشت پرده شخصا هدایت مذاکرات محرمانه با امریکایی ها را به عهده گرفت و با خلع جلیلی از مسئولیت پیگیری پرونده هسته ای ، اینکار را به گروهی سپرد که یکسال قبل از آن – سوممرداد ماه نود و یک – در مورد آنها گفته بود :”آن دوره که ادبیات مسئولان ما آمیخته به تملق گویی از غرب شد … به واسطه همراهی با غربی ها وعقب نشینی هایی که انجام گرفت آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد میدان شوم” . بازی روی پرده رهبر نیز هماننق زدنهای مسئولیت گریزانه بود که ” منبه آنها اعتماد ندارم “. در نتیجه این بازی دوگانه، خامنه ای توانست حکومت خود را از شدیدترین تحریمها نجات دهد . رفع تحریم های بانکی و آزاد شدندهها میلیارد دلار از دارایی های بلوکه شده ، مهم ترین و شاید تنها هدف خامنه ای از ” نرمش قهرمانانه ” بود . البته با گذشت حدود سه سال از توافق و آزاد شدنوجوه بلوکه شده، هنوز مردمایران از میزانمبالغ مسترد شده به جمهوری اسلامی و نحوه هزینه شدن آنبی خبرند؛ اگرچه شاید روسای دولتهای روسیه و سوریه و دبیرکل حزب اله لبنان ، بتوانند اینمیزان را تخمین بزنند. با عبور خامنه ای از بحرانمالی، او بازی روی پرده را ادامه داد . تغییر شرایط حهانی و منطقه ای نیز به کمکاو آمد تا با دستکاری سناریوهای قبلی ، بار دیگر چهره انقلابی به خود بگیرد و دو طرف مذاکره – دولت حسنروحانی و دولت امریکا – را مورد انتقادهای تریبونی قرار دهد.
اما در طرف دیگر اینماجرا ، :” امریکای ترامپ” هست که حداقل در روی پرده ، تفاوت عمده با ” امریکای اوباما” دارد . ترامپ هم ظاهرا مانند خامنه ای ، بازی های متفاوت برای روی پرده و پشت پرده طراحی کرده است. او در مقایسه با خامنه ای با یکگرفتاری مضاعف مواجه است: رسانه های آزاد که اکثر آنها بهانه کافی برای تخریب چهره ترامپ دارند. پس او ناچار است شخصا نقش یک رسانه پر سر و صدا و جذاب را ایفا نماید تا بخشی از اجماع نسبی رسانه ها – اعم از امریکایی و غیر امریکایی – علیه خود را خنثی کند. اظهار قدرت – که معمولا افکار عمومی امریکایی ها را هیجانزده می کند- و تلاش برای القای اینامر که او در حال احیای ” اقتدار مخدوش شده امریکا”ست در کنار آنچه منافع امریکا و همپیمان بزرگش یعنی اسرائیل به حساب می آید ” امریکای ترامپ” را به طرحی نو ، محتاج کرده است. هم زمان ، در روندی معکوس نسبت به دو سال قبل، مجموع شرایط داخلی و خارجی، در حال تغییر به زیانخامنه ای است یا حداقل خطرات تازه ای او را تهدید می کند.
معتقدمدولت ترامپ از مشاوران زبده و متخصص در امور ایران، بی بهره است. اما هر چه باشد به نظر می رسد او حتی اگر در رسیدن به هدف خویش ، موفق نباشد در الزامخامنه ای به پایان دادن بازی دوگانه ” مذاکره – هشدار” موفق خواهد بود . ادامه روندی که ترامپو همکاران او در پیش گرفته اند به گونه ای است که عقب نشینی در برابر نظامجمهوری اسلامی را برای او دشوار می کند.ازسوی دیگر او نشان داده برای کشورهای منطقه به جز اسرائیل اهمیتی قائل نیست که تهدید آنها توسطایران، موجب امتیازدهی امریکا شود.در خصوص اسرائیل نیز گویا نگرانی زیادی وجود ندارد زیراهم زمان از حمایت امریکا وروسیه برخوردار است .سکوت حمایتگرانه روسیه در قبال اقدامات اسرائیل علیه منافع جمهوری اسلامی در سوریه، بهترین گواه بر این مدعاست.
با توجه به آنچه در بالا آمد به نظر می رسد خامنه ای ناچار است از پستوها بیرون آمده و با پذیرش مسئولیت ، تکلیف با امریکا را یکسره کند و این دستاورد بزرگی است که بخش عمده ای از بازی های خامنه ای در سه دهه رهبری را خنثی خواهد کرد.تنهای آرزوی من آنست که حصول این دستاورد ، با ایجاد تغییراتی در تیممشاوران ترامپ همراه شود . درغیر اینصورت، ایننگرانی وجود دارد که سخنان و اقدامات امریکایی ها در نهایت، برای جمهوری اسلامی، نعمت غیر مترقبه باشد.