علیرضا کیانی
تحلیلگر سیاسی
دفاع محمدعلی ابطحی از قاسم سلیمانی بار دیگر نشان داد مقوله حقوق بشر چه اندازه برای اصلاح طلبان، کم مایه و بی اعتبار است. محمدعلی ابطحی از چهره های مهم و بحث برانگیز اصلاح طلبان بوده است. او که زاده ۱۳۳۸ در مشهد است، در دهه شصت معاونت برون مرزی صداوسیما را برعهده داشت و در دو دولت سیدمحمدخاتمی نیز پست هایی چون ریاست دفتر ریاست جمهوری و نیز معاونت پارلمانی و حقوقی او را در کارنامه سیاسی خود ثبت کرد. او از اعضای اصلی و چهره های مهم مجمع روحانیون مبارز نیز هست که از تشکل های محوری نیروهای خط امامی – اصلاح طلب محسوب می شود.
محمدعلی ابطحی در مطلبی در صفحه اول روزنامه شرق در ۲۷ شهریور، ضمن دفاعی تمام قد از حضور نظامی جمهوری اسلامی ایران در سوریه، این حضور را مبتنی بر «دفاع از امنیت و تمامیت ارضی» ایران دانست که در واقع برای جلوگیری از ورود داعش به خاک ایران است. او ضمن تجلیل از سپاه قدس و شخص قاسم سلیمانی، اکثریت اصلاح طلبان را نیز حامی او دانست و افزود: «در ادبیات همه گروهها که برای ایران اهمیت قائل هستند، اجماع کمنظیری در دفاع از سردار سلیمانی وجود دارد. برای سردار سلیمانیای احترام قائلاند که نیروهایش هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای رسمی ایران از مرزهایمان دفاع میکنند. این نگاه من نیست. نگاه اکثریت اصلاحطلبانی است که میشناسم و در سختیها بار اصلاحات را بر دوش کشیدهاند.»
در این مجال کوتاه برآن نیستیم که دفاع آقای ابطحی از حضور نظامی ایران در سوریه را به نقد بکشیم. مقاله «سوریه، میراث شوم» از آقای حامد هاشمی به خوبی این جنس مدعیات را به چالش می کشد. تنها می خواهیم به یک نکته توجه دهیم و آن حضور خالی حقوق انسانی هزاران سوری بی پناه در سخنان آقای ابطحی ست. آقای ابطحی طوری از حضور نظامی ایران در سوریه دفاع می کند که انگار نه انگار ایران با این حضور و دفاع تمام قد از بشاراسد، در «بزرگترین فاجعه انسانی قرن بیست و یکم» دست داشته است، و از عوامل اصلی کشتار ده ها هزار کودک و مردم غیرنظامی سوریه بوده است.
برای اینکه تصوری از جنایات بشاراسد به دست بیاوریم کافی ست بدانیم طبق گزارش عفو بین الملل،. بیش از ۱۷ هزارنفر از مارچ ۲۰۱۱ که استارت انقلاب سوریه بوده تا دسامبر ۲۰۱۵ در زندانهای بشاراسد، زیر شکنجه کشته شدند. با یه حساب سرانگشتی ساده، یعنی در عرض این ۵ سال، روزی تقریباً ۱۰ تا آدم فقط زیر شکنجه میمردند. روزی ۱۰ آدم، فقط زیر شکنجه. بمباران شهرها و مناطق مسکونی به کنار و مساله این است که حکومت حاکم بر ایران با حضور محوری شخص قاسم سلیمانی در تداوم چنین جهنمی مشارکت فعال داشته است. برای پی بردن به حجم چنین فاجعه ای کافی ست در نظر داشته باشید که در کهریزک با آن همه سروصدا فقط ۵ نفر کشته شدند.
مقاله آقای ابطحی یک شاهدمثال بود تا عمق بی توجهی اصلاح طلبان ایرانی به مقولات حقوق بشری را به تماشا بگذاریم. مثال دیگر که سویه داخلی دارد، مساله کشتار تابستان ۶۷ و نوع واکنش آن ها به فایل صوتی منتشرشده از سوی وبسایت آیت الله منتظری است. درواقع احمد منتظری – فرزند ارشد آیت الله – با انتشار فایل صوتی گفتگوی پدرش در ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ با برخی مقام های قضایی و امنیتی وقت جمهوری اسلامی، پرده از نگاه بسیاری از مدعیان به مقوله حقوق بشر نیز برداشت.
در آن گفتگو، آیت الله منتظری، در حالیکه افرادی چون مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیّری، ابراهیم رییسی را مورد خطاب قرار می دهد و آن ها را به دلیل اجرای حکم آیت الله خمینی شماتت می کند، از اعدام های تابستان ۶۷ به عنوان «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» یاد می کند و ضمن ابراز نگرانی برای نظامی که خود از بانیان تاسیس آن بوده است، تصریح می کند که به دلیل این جنایت، از آیت الله خمینی در تاریخ چهره ای «سفاک و خونریز» ساخته خواهد شد و تاریخ عاملان این مساله را به عنوان «جنایتکار» خواهد شناخت و محکوم خواهد کرد.
اما اصلاح طلبان ایرانی بی توجه به عمق و وسعت کشتار ۶۷، به توجیه آن برآمدند و از هر تلاشی برای پاک نگهداشت چهره آیت الله خمینی بهره جستند و می جویند. به عنوان مثال می توان به سخنان آقای محمد جواد امام اشاره کرد. سخنان محمدجواد امام از آن رو مهم است که ایشان جدای از اینکه از نیروهای قدیمی خط امامی – اصلاح طلب هستند، و پس از اعتراضات ۸۸، مدتی را در زندان به سر بردند، اکنون نیز در جایگاه مدیرعامل بنیاد باران نشسته اند که بنیانگذار آن سیدمحمد خاتمی و جمعی از وزیران و استانداران دولت او بوده اند. بنیادی که محلی برای گردهم آمدن نیروهای قدیمی خط امامی – اصلاح طلب است و سخنان مدیرعامل آن می تواند به عنوان معیاری برای نوع دیدگاه افراد حاضر در آن به حساب آید.
آقای امام در سخنان خود که وبسایت جماران – متعلق به بنیاد آیت الله خمینی – آن را منعکس کرد، به شدت به احمد منتظری می تازد و او را متهم می کند که با پخش نوار گفت و گوی آیت الله منتظری سعی داشته است «منافقین» را «تطهیر» کند. او همان اتهام قدیمی هیئت حاکمه جمهوری اسلامی نسبت به خانواده آیت الله منتظری را تکرار می کند و تلویحا این اقدام احمد منتظری را برگ تاییدی می داند بر اتهام همسویی و همدلی آیت الله منتظری و خانواده اش با سازمان مجاهدین خلق. او صراحتا فرزند ارشد آیت الله منتظری را به «ایجاد التهاب در کشور» و «اغراض سیاسی» متهم می کند و در شماتت او می نویسد که از انتشار این نوار، «بیگانگان» سود برده اند.
آقای امام در بخش دیگری از نوشته خود در دفاع از آیت الله خمینی،خطاب به احمد منتظری می گوید: «همچنان از امام دفاع میکنم، چراکه پس از حوادث ۸۸ که سعی کردند جریان اصلاحطلب را که در کارنامهی خود افتخار تبعیت از حضرت امام را داشت در کنار منافقین، جاسوسان، توهینکنندگان به مقدسات، بهائیان و… قرار دهند و در زندان در یک محل ما را به بند کشیدند، لیکن علیرغم ظلم مضاعفی که بر ما رفت هیچگاه دست از امام و انقلاب و نظام نکشیدیم و در زندان نیز چون بیرون، مقابل منافقان و مخالفان امام چون کوه ایستادیم و افتخارمان این بود که در اتاق خود تصویر امام را نصب کردیم ولی متاسفانه امروز با اقدام ناجوانمردانهی شما شاهد آماج حملات و بیاحترامیها به ایشان و بیت مکرم امام هستیم.»
اگرچه آقای امام به نمایندگی غیرمستقیم از اصلاح طلبان، و با زبانی تند و طعن آمیز و عتاب آلود، احمد منتظری را به دلیل افشای این نوار گفتگو شماتت و سرزنش کرد اما راست آن است که اگر جسارت و حریّت «حسینعلی منتظری» نبود امروزه روز ما کمتر خبر داشتیم که در دالانهای امنیتی حکومت اسلامی تهران در دهه شصت چه میگذشت. او بود که خطاب به خمینی نوشت: «آیا میدانید که جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید که در زندان (شهر) مشهد، حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود… مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند؟»
اما انگار این کارنامه خجالت آور جمهوری اسلامی در زمینه حقوق بشر برای برای نیروهای اصلاح طلب اهمیت چندانی ندارد. انگار تا زمانی حقوق بشر برایشان محوریت و اهمیت دارد که حقوق همفکران و همراهان خودشان نقض شود. به عنوان مثال می توان به اعتراض آن ها به بازداشت نیروهای اصلاح طلب در ماه های پس از خرداد ۸۸ اشاره کرد. البته تناقضات اصلاح طلبان ایرانی در زمینه حقوق بشر صرفا به مساله سوریه و کشتار ۶۷ ختم نمی شود. آن ها دچار دچار تناقضات بزرگتری در قبال مساله حقوق بشر نیز هستند.
به عنوان مثال، آنها در توجیه جنایات روزها و سالهای پس از بهمن ۵۷ به «عدم تسلط گفتمانی حقوق بشر» استناد میکنند اما دو دقیقه بعد که بحث از حکومت شاه به میان میآید، «نقض حقوق بشر» از طرف رژیم پهلوی، ترجیع بند سخن و صحبتشان است و با اشاره به شکنجههای ساواک، از هیچ تلاشی برای ارائه چهرهای جنایتکارانه از حکومت شاه سابق فرو نمیگذارند. اما کسی از آن ها نمی پرسد اگر حقوق بشر معیار مهم زمانه و سخن مسلط روزگار نبوده است پس چگونه است که میزان سنجشِ حکومت پهلوی قرار میگیرد؟
به نظر می رسد در این زمینه نیز اصلاح طلبان صداقت لازم را ندارند. چگونه سخنی از حقوق بشر در میان نبود وقتی کنفرانس جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۶۸ در تهران برگزار میشود و در آن بر «حقوق و آزادیهای اساسی بشر» تاکید میرود؟ چگونه سخنی از حقوق بشر در میان نبود وقتی به تعبیر «محسن سازگارا»، مخالفان رژیم شاه در خارج از کشور با اغراقی باورنکردنی از صد هزار زندانی سیاسی در ایران ۳۰ میلیونی آن زمان سخن میگفتند؟ چگونه سخن از حقوق بشر در میان نبود وقتی سازمان ملل متحد از سال ۱۹۸۴ – معادل ۱۳۶۳ – نماینده ویژه برای بررسی وضعیت نقض فاجعه بار حقوق بشر در ایران تعیین میکند و «آندرس آگوییلار» ونزوئلایی به عنوان اولین نماینده انتخاب میشود؟