*نیما قاسمی، فارغ التحصیل دکتری فلسفه از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. او علاوه بر حوزه تخصصی خود، دغدغه های سیاسی-اجتماعی پررنگی دارد و مقالاتی نیز در این زمینه منتشر کرده است. علیرضا کیانی با این منتقد جریان اصلاحی – اعتدالی گفتگو کرده است
۱٫ حسن روحانی در کنار وعده های دیگر، دو وعده مشخص در حوزه سیاسی و اجتماعی داشت. در حوزه سیاسی، رفع حصر از موسوی، رهنورد، کروبی و در حوزه اجتماعی، تعدیل برخوردهای سنگین نظارتی مانند گشت ارشاد. در در هردو حوزه ناکام بود. جدای از ناکامی در رفع حصر، طرح “گشت نامحسوس امنیت اخلاقی”، دایره نظارت خشن بر امور خصوصی شهروندان را تنگ تر کرد. اصولا برای جریان های “میانه رو” در جمهوری اسلامی – بنا به تعریف میانه رو در این نظام – چه اندازه شانس موفقیت قائلی؟
من از همان ابتدا٬ برآمدن حسن روحانی را برمبنای تحولات داخل حاکمیت فهم میکردم تا تعبیر و تفسیری که عموم سخنوران و تحلیلگران میکنند. بر این اساس٬ برآمدن دولت حسن روحانی را باید در ارتباط با جملهای بفهمیم که ایشان اواخر دوران خاتمی٬ وقتی مسئول پروندهی هستهای بود٬ به یک روزنامهی اروپایی گفت. وقتی از او پرسیدند که چالش پروندهی هستهای ایران کی تمام میشود٬ زیرکانه فقط گفته بود در دوران آقای خاتمی ممکن نیست. دوران ایشان باید بگذرد. آقای روحانی با تجربهی فوقالعادهی سیاسی میدانست و میتوانست حدس بزند که این گره کی و چگونه باز میشود. راس حکومت٬ قبول نمیکرد که گشایشهای جدی در سیاست خارجی به نام جریانی تمام شود که سنتا رقیب بوده است اگرچه امروزه دولت و مجلس را در دست دارد. اما نظر به ارتباط بسیار خوب آقای روحانی با راس قدرت٬ و همینطور برخی همکاران نزدیکش مانند آقای ظریف٬ قابل پیشبینی بود که اگر گشایشی باشد٬ به دست خود ایشان است. آن هم در چهارچوب تعریف شده: یعنی حل و فصل تبعات فوقالعاده وخیمی که سیاست تنشزایی پروندهی هستهای ایجاد کرده بود. بقیهی موارد که رسانهها میگویند بخشی از وعدههای آقای روحانی بوده است٬ اصولا از ابتدا خیلی جدی نبود. یک عدم تعینی مختصری در انتخابات بود. امر دایر بود بر اینکه قالیباف انتخاب شود یا آقای روحانی. (گزینههای دیگر هر کدام به دلایل مختلف شانسی نداشتند و جدی نبودند.) برخی آیندهپژوهان رژیم پیشبینی کرده بودند که اگر عارف انصراف ندهد انتخابات به مرحلهی دوم میکشد و در مرحلهی دوم آقای قالیباف رای میآورد و در غیر این صورت حسن روحانی. در پرتو این عدم تعین مختصر٬ اقای روحانی اجازه داشت کمی بیشتر دو پهلو حرف بزند از جمله با تمثیل دستهکلید این طور القاء کرد که میخواهد منویات بخشهای تحولخواه هوادار جنبش سبز را برآورده سازد. این به لحاظ فن رقابت سیاسی و تبلیغاتی٬ موثر واقع شد. ایشان پس از عهدهداری سمت اجرایی هم از همین شیوههای تبلیغاتی تا این لحظه استفاده کرده است. مثلا اخیرا جملهای گفته دال بر اینکه به دانشجو نباید نگاه امنیتی داشت. اغلب رسانهها این جمله را در کنار جملات ظاهرا متفاوت آقای خامنهای گذاشتهاند و به مخاطب القاء کردهاند که یک اختلاف نظر اساسی پشت پرده جریان دارد. اما همانطور که عرض کردم اینها در حد شعار است و آقای روحانی در این حد پس پرده وزن سیاسی دارد که جواز داشته باشد وسوسهانگیز حرف بزند اما دلیلی نمیبیند برای بخشی از جامعه هزینه پرداخت کند که حذف سیاسیاند و هیچ بازویی برای اثرگذاری بر روند تحولات ندارند. منظورم این است که ما هم اگر جای آقای روحانی بودیم٬ جایی صنار پرداخت میکردیم که یک کاسه آش در عوض بگیریم. آقای روحانی از ما چه میگیرد؟! ممکن است بسامد این جملات وسوسهانگیز هر چه به انتخابات بعدی ریاستجمهوری نزدیک شویم٬ افزایش پیدا کند. چون نزدیک به انتخابات٬ ممکن است ایشان احساس کند از جهت رعایت احتیاط هم که شده٬ بد نیست از این جملات بیشتر بگوید تا آراء بخشهایی از جامعه را به دست آورد. اما هم ایشان میداند که حفظ روابط حسنه با راس قدرت٬ برای او کاسههای آش بیشتری با نان و آب به ارمغان خواهد آورد.
۲٫ درواقع همانطور که در پاسخ تو هم مستتر بود، روحانی متهم به گفتاردرمانی می شود. حرف های خوبی که جنبه عملی پیدا نمی کنند. تا حد زیادی شبیه به دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی.
این وضعیت که توصیف کردم٬ در مورد آقای خاتمی و نسبتش با راس قدرت هم صادق بود. ایشان هم حساب میکرد که اگر روی روابط حسنه با راس نظام به ویژه رهبری تکیه کند٬ مطمئنتر و بهتر است. البته آقای خاتمی٬چوب هیجان و خواست جدیتر جامعه برای اصلاحات را خورد. عدهای از اطرافیانش٬ خواست جامعه را جدی گرفتند و وفادارانهتر نسبت به اقتضائات یک جامعهی توسعهگرا و شرایط تحققاش عمل کردند. همین باعث شد که حاکمیت نخواهد از آقای خاتمی دوباره استفاده کند. یعنی به این علت که کسانی دور و بر ایشان جمع میشوند که تمایلاتی برای برونشد از وضعیت بسته نشان میدهند. نزدیک به انتخابات ۱۳۸۸ شرایط به نحوی پیش میرفت که مواضع محافظهکارانهتر خود آقای خاتمی عیانتر میشد و اصلاحطلبان جدیتر اطراف آقای کروبی جمع شدند. اما با پیشآمدن اعتراضات خیابانی و نهایتا حصر دو نامزد انتخاباتی از جمله آقای کروبی٬ فضای اطراف آقای خاتمی دوباره برای حاکمیت مشکوک شده و تا این لحظه به درون خیمهی قدرت پذیرفته نشده است. این علیرغم تلاش خود آقای خاتمیست برای اینکه بتواند جایگاهی را امروز دوباره به دست آورد که زمانی خودش داشت و امروز آقای روحانی دارد.
۳٫ یعنی در صداقت محمد خاتمی و حسن روحانی در وعده های سیاسی – اجتماعی شان تشکیک وارد می کنی؟
اگر به منطق این وضعیت توجه کنیم درمییابیم که بر اثر فقدان جامعهی مدنی٬ از جمله مطبوعات مستقل و از آن مهمتر تحزب٬ هر کس که در جایگاه ریاستجمهوری قرار بگیرد٬ مقرون به صرفهتر خواهد دید که هرچه بیشتر به راس اصلی خیمهی قدرت میل کند. در یک کلام٬ به این علت ساده که جامعه ابزاری برای تاثیرگذاری مستقیم و موثر بر روند تحولات ندارد. تحت این شرایط٬ حفظ رابطه با آدمهای ذینفوذ در شورای نگهبان٬ سپاه و مشاوران رهبری به مراتب مهمتر از تهییج عدهای شهروند است که تنها ابزار باقیمانده در دستشان برای تاثیرگذاری یک عدد رای هر چند سال یک بار است که آن هم پیش از انداخته شدن به صندوق و پس از آن٬ از چندین فیلتر میگذرد و دگرگدیسی پیدا میکند. چنانکه سرنوشت خاتمی نشان داد٬ تهییج شهروندان به آیندهای بهتر٬ ممکن است دردسرآفرین هم بشود.
۴٫ آیا ما در جمهوری اسلامی نیروی میانه رو داریم؟ آیا دولت روحانی و اطرافیانش میانه رو هستند؟
تعبیر «میانهرو» یا «اعتدالی» این اواخر به کسانی اطلاق شده است که هوادار توافق هستهای در سیاست خارجیاند. جز عدهای کوچک در مجلس و سپاه٬ که تداوم تنش بیشتر در سیاست خارجی را شرط ضروری تداوم وضعیت در سیاست داخلی میدانند٬ به نظر میرسد اغلب کنشگران حاضر در صحنه٬ به چنین ملازمهای قائل نبودند. (از همه مهمتر خود رهبر نظام.) کاظم جلالی٬ از اصولگرایان بسیار تندرو٬ که نامش در لیست موسوم به «امید» هم بود٬ فاش کرد که چنین اختلافی با دوستان دیگر اصولگرای خود دارد: آنها معتقد بودند که دولت حسن روحانی ممکن است پس از توافق هستهای نتواند فضا را بسته نگه دارد. اما خود جلالی و بسیاری دیگر از اصولگرایان تندرو٬ معتقدند که حسن روحانی میتواند فضا را به همین شکل که هست حفظ کند و هیجانات ناشی از توافق هستهای در جامعه٬ چیزی را عوض نخواهد کرد. تا این لحظه٬ معلوم شده است که حق با همین آقای جلالی و دوستانش٬ یعنی اغلب کنشگران رسمی رژیم است. معیار تشخیص تندرو از میانهرو٬ در سطح رسانهها٬ همین است. آنهایی که فکر میکنند یک تنفس برای بازسازی اقتصاد لازم است و تنشزدایی از پروندهی هستهای شرط آن است و خطری از ناحیهی خواست فروخورده و سرکوبشدهی اصلاحطلبی نیست. و آنها که میگویند نیازی به توافق هستهای نیست و خطر برآمدن خواست اصلاحطلبی مهمتر است. مختصر آنکه٬ در ضرورت تداوم شرایط بسته٬ به نظر نمیرسد که نیروهای فعلا دخیل٬ از آقای خاتمی گرفته تا حسن روحانی٬ و از ایشان گرفته تا جماعت موسوم به دلواپس٬ اختلافی با هم داشته باشند. اختلاف تنها در روش تداوم شرایط است. تاکید میکنم که این تحلیلی سرراست از وضعیت عینی امروز ماست. یعنی دلیلی ندارد اصولا غیر از این فکر کنیم.
۵٫ با این حساب فکر می کنی در جمهوری اسلامی اساسا امکان برآمدن نیروهای میانه رو – در تعریف واقعی آن – وجود دارد؟
اگر مقصود از نیروهای میانهرو٬ نیروهاییست که خواست اصلاحطلبی هم داشته باشند٬ یعنی خواستی برای برونشد از وضعیت٬ و بازسازی حیات سیاسی و گشودن آن (بدون لزوما براندازی رژیم)٬ چنین میانهرویای تا به حال دیده نشده است. وضعیت عینی هم مقتضی برامدن چنین نیرویی نیست. هر گاه شرایط عینی به نحوی تغییر کند که عدهای از کنشگران به این نتیجه برسند که منافع سیاسیشان ( یعنی امکان حضور بیشتر در حاکمیت) در گروی نزدیکتر شدن هر چه بیشتر به بخش تحولخواه جامعه است٬ آنگاه صورت اختلافات موجود در سطوح بالای رقابت سیاسی و در سطح رسانهها٬ به آنچه در متن جامعه است٬ نزدیکتر میشود. یعنی رقابت سیاسی٬ واقعیتر میشود و مجال برای زبانبازی سیاستمداران تنگ میشود. در این حالت٬ رسانههای حکومتی که وضع را در شرف تغییر خواهند دید٬ به نیروهای میانهروی واقعی٬ لقب «تندرو» خواهند داد. اما از چشم بخش تحولخواه جامعه٬ نزدیکتر شدن مباحثات سیاسی روز با واقعیات جامعه٬ عین میانهوریست و تا آنجا که به گشایش و نوزایی در حیات سیاسی منحر شود٬ اصلاحطلبی هم خواهد بود.
#گفتگوبانیماقاسمی #مذاکراتهستهای #اعتدال #حسنروحانی #دیدگاهنو #اصلاحات #نیماقاسمی