فقط طی سهشنبه قبل، ۷۸ نفر بهخاطر بمباران سنگین نیروهای اسد و روسیه در «غوطه شرقی» کشته شدند؛ ناحیهای که در کنترل اپوزیسیون سوریه است. سازمان ملل برای کمکهای انساندوستانه و تخلیه مجروحین و مریضها درخواست آتشبس فوری یک ماهه کرده است.
محاصره غوطه شرقی بدل به یکی از طولانیترین و ویران کنندهترین موارد محاصره در تاریخ جنگهای معاصر شده است. حدود یک سال طولانیتر از محاصره چهارساله سارایوو. غوطه منطقهای است مشتمل بر چند شهرک در حومه شرقی و حاصلخیز شهر دمشق. رژیم بشار اسد مانع از خروج ساکنین این منطقه شدهاست و ملاقات کسانیکه بستگانشان درون این ناحیه زمینگیر شدهاند هم ممنوع است.
اهالی غوطه شرقی در ماه مارس ۲۰۱۱، یعنی در نخستین روزهای آغاز اعتراضات، به تظاهرات علیه اسد پیوستند. نیروهای دولتی جوانان زیادی از این منطقه را به قتل رساندند. من چند هفته بعد از شروع ناآرامیهای آنجا بودم و در تشییع جنازه هشت نفر که توسط نیروهای رژیم اسد کشته شده بودند شرکت کردم.
این کشتار در پاییز سال ۲۰۱۱ به نظامی شدن اعتراضات انجامید و از تابستان سال ۲۰۱۲ رژیم اسد با بمبهای بشکهای شروع به حمله به مراکز جمعیت کرد. بدین ترتیب اعتراضات مسالمتآمیز به پایان رسید. در زمستان سال ۲۰۱۲ مخالفین نیروهای اسد را غوطه شرقی بیرون رانده بودند، ولی در آغاز سال بعد، رژیم اسد با حمایت ایران و حزبالله دوباره برتری نظامی را بدست آورد و محاصره را به این منطقه تحمیل کرد.
من در ماه آوریل ۲۰۱۳ به منطقه «دوما» در این ناحیه رسیدم و در کنار یکی از واحدهای سازمان دفاع مدنی زندگی کردم. چیزی که بعدها به نام کلاه سفیدها معروف شد. هواپیماهای رژیم اسد به طور روزانه آنجا را بمباران میکردند. هر روز شاهد بودم که اجساد قربانیان را برای ثبت و مستندسازی به واحد دفاع ملی میآوردند. روزی آنجا ۹ جسد بود. روزی دیگری ۲۶ جسد. اما مردم علیرغم شرایط رو به وخامت، هنوز امیدوار بودند. در ۲۱ام ماه آگوست سال ۲۰۱۳، اسد با گاز سارین به غوطه شرقی حمله کرد و بیش از ۱۴۰۰ شهروند را قتلعام کرد. مشتمل بر ۴۲۶ کودک.
بعد معاملهای میان آمریکا و روسیه، اسد را مجبور ساخت که سلاحهای شیمیاییاش را تسلیم ناظران سازمان ملل کند. اما پرزیدنت باراک اوباما تصمیم گرفت که منطقه پرواز ممنوع در سوریه اعلام نکند. پیام چنین تصمیمی برای اسد این بود که اجازه دارد با هر نوع سلاح دیگری که خواست، اعم از بمبهای بشکهای و گرسنگی دادن، به سرکوب خیزش مردمش ادامه دهد.
یک ماه بعد از این توافق بر سر سلاحهای شیمیایی، یعنی در ماه اکتبر، نیروهای اسد محاصره غوطه شرقی را شدت دادند. حتی به کسانیکه احتیاج به کمک پزشکی داشتند اجازه داده نمیشد از این منطقه خارج شوند یا از خارج از محاصره کمکی دریافت کنند. بمبارانهای کور و روزمره، زندگی را به خطر انداخته بود. مردم حتی برای بیرون کشیدن اجساد از زیر ویرانهها با مشکل روبرو بودند.
در حدود همان زمان، جیشالاسلام یک گروه مسلح سلفی توانست در منطقه محاصره شده دست بالا را پیدا کند. این گروه در تحکم به مردم، دستگیری و ترور کسانی که مخالفش بودند کوتاهی نمیکرد. گروههای اپوزیسیون دیگری هم در منطقه بودند منجمله فیلقالرحمان، که یک شعبه از ارتش آزاد بود و گروه هیئت تحریرالشام که اغلب اعضایش از شاخه سوری منتسب به القاعده میآمدند. و تعداد زیاد گروههای کوچکتر که مناطقی را تحت کنترل داشتند.
شهروندان نگاه محتاطانهای به این گروهها داشتند. از طرفی از آنها در جنگ مقابل رژیم اسد حمایت میکردند، از طرفی منتقد چندپارگی آنها و عدم اتحادشان در این جنگ مقابل رژیم بودند. شهروندان همچنین در قبال دخالت بعضی از این گروهها در زندگی شخصیشان کلافه و معترض بودند، خصوصاً زمانیکه آنها برخورد تندی کرده یا کسی را دستگیر میکردند. وقتی در تابستان ۲۰۱۳ توانستم از غوطه شرقی عازم شهر رقه شوم، قیمت اقلام روزمره به خاطر جنگ فوقالعاده بالا رفته بود. تنها منبع برق ژنراتوری بود که چهار ساعت در روز توان تولید برق را داشت.
همسرم سمیرا الخلیل، چند ماه قبل در غوطه به من پیوسته بود. غذای کافی برای خوردن نداشتیم و هر دو داشتیم وزن کم میکردیم. یادم هست به این موضوع میخندیدم که دوستمان «رزان زیتونه»، وکیل و نویسندهای که مشغول مستند کردن جنایات بود، دیگر جایی برای کمکردن وزن نداشت. چون مثل نی باریک بود. شعار رژیم اسد این بود: «الجوع او الرکوع». یا زانو بزنید یا گرسنگی بکشید.
در طی محاصره، سمیرا که چهار سال در زمان حکومت حافظ اسد به خاطر فعالیتهایش در زندان بوده، در دفتر خاطراتش نوشت: «زندان در مقایسه با این محاصره یک شوخی بود. در این محاصره، تمام مردم یکجا مجازات میشوند، بچهها و سالمندان نیز. اینجا هیچ چیزی پیدا نمیشود، هیچ دارویی نیست، نان نیست، آب شرب نیست، برق نیست. هیچی نیست. اما نه! یک چیز را فراموش کردم؛ مرگ هست. به وفور همه جا هست. در تک تک خانوادهها.»
تا پاییز ۲۰۱۳، علاوه بر غوطه شرقی، داریا، معظمیه، مضایا و زبدانی هم که همگی در نزدیکی دمشق قرار داشتند تحت محاصره قرار گرفتند، بعد بمباران و بعد گرسنگی. غوطه شرقی مقاومت عجیبی نشان داد و راههای خلاقانهای برای دوام آوردن ابداع کرد. مردم شروع کردند به کشت و زرع در مزارع در جهت نیازهای غذایی خودشان تا گرسنگی را کمی التیام دهند. همچنین با حفر شبکهای از تونلها توانستند در محاصره رخنهای ایجاد کنند. بعضی از این تونلها به محلههایی در دمشق ختم میشد که برای قاچاق اقلام حیاتی مورد استفاده قرار میگرفت.
گفتگوهای مدوام با دوستان و آشنایان ساکن در این منطقه محاصره شده تصویر دقیقی برایم از شرایط حاکم بر زندگی ساکنین ایجاد کرده و برای فهم اینکه چطور طی این سالها این مردم دوام آوردهاند. ساکنین پلاستیکها را بازیابی میکنند و از آن سوخت استخراج میکنند. بعد این نوع سوخت را در ژنراتورهای کوچکی که به داخل منطقه قاچاق کردهاند، به مصرف میرسانند. الکتریسیته حاصل از این ژنراتورها چیزیست که کمک میکند با اینترنت ماهوارهای با جهان خارج ارتباط برقرار کنند. آنها علوفه را آسیاب میکنند و از آن به عنوان آرد برای پختن نان استفاده میکنند. جو را بو میدهند و از آن نوعی نوشیدنی شبیه قهوه بدست میآورند. گیاهان وحشی که در شرایط صلح کسی سراغشان نمیرفت را به عنوان سبزیجات استفاده میکنند. زیرزمین بیمارستانها و مدارس را به انبار تبدیل کردهاند تا شانس بیشتری در مقابل بمبهای بشکهای داشته باشند.
در چرخشی بیرحمانه، رژیم اسد تصمیم گرفت با جمعیت تحت محاصره معامله کرده و از این وضعیت برای خود درآمدزایی کند. «محیالدین منفوش»، تاجر وابسته به گارد ریاست جمهوری به ریاست ماهر اسد (برادر بشار اسد)، اجازه یافت که از طرف رژیم آرد، غذای کنسرو شده، کره، روغن، چای، شکر و اقلام مشابه را به مردم تحت محاصره بفروشد.
معامله این بود که آقای منفوش، این کالاها را به خریداران تحت محاصره و فوقالعاده فقیر شده، در مقابل قیمتی فرای قیمت روز بفروشد. به گفته ساکنین غوطه، برای هر کیلوگرم آرد، شکر، یا برنج، دو هزار پوند سوریه بیشتر از قیمت معمول در دیگر نقاط سوریه از آنها طلب میشد. برای کفش و لباس و مواد شوینده، سه هزار لیره اضافه (معادل ۶ دلار بیشتر)، طلب میشد. ولی فروش دارو، تجهیزات پزشکی، وسایل برقی و تجهیزات لازم برای ساخت و تعمیرات به ساکنین بکلی قدغن بود. برای مردم منابع مالی ناچیزی باقی مانده بود و بشدت برای خرید هر چیزی در تنگنا قرار داشتند. از معدود کسانی که به کمکشان میآمدند، گروهی ان.جی.او و برخی شبکههای مذهبی بود.
سال ۲۰۱۷، در چهارمین سال محاصره، نیروهای اسد کنترل بسیاری از مناطق را از کنترل مخالفین خارج کردهاند. در ماه مارس دو منطقه برزه و القابون که اهمیت استراتژیک برای ادامه حیات مردم محاصره شده داشت، به دست رژیم اسد افتاد. تونلهایی که برای انتقال مواد حیاتی حفر شده بود به این دو منطقه ختم میشدند. نیروهای آقای اسد تونلها را ویران کردند و راه انتقال کالاها را کور کردند.
بعد از سقوط این دو منطقه، تنها طی چند روز قیمت بنزین از ۶۳ سنت به ۱۰ دلار آمریکا جهش کرد. فصل برداشت محصول کشاورزان چند روز بعد بود و آنها دیگر نمیتوانستند بنزین لازم برای این کار را تهیه کنند. برای ژنراتورها، پمپهای آب و تراکتورها بنزینی نبود. اساساً دیگر امکان آبیاری مزارع یا حتی برداشت محصول وجود نداشت.
شکست در طرح کشت و زرع محصولات محلی، انهدام سیستم تونلها و محاصره بیرحمانه، هزینه زندگی را به طرز تنبیهآمیزی بالا برده بود. در ماه اکتبر بنا بر گفته ساکنین و همچنین فعالان ساکن در غوطه، یک کیلوگرم شکر ۲۴۰۰ پوند سوری قیمت داشت؛ برنج ۲۹۰۰ پوند، عدس ۲۰۰۰ پوند و یک لیتر روغن ۳۰۰۰ پوند قیمت داشت. مردم محاصره شده توان پرداخت چنین هزینههایی را نداشتند. کودکان نخستین کسانی بودند که گرسنگی کشیده و تلف شدند. این زمانی بود که کمکم عکسهای استخوانی کودکان تکیده و تحت سوءتغذیه، از درون غوطه به بیرون مخابره میشد.
در ماه نوامبر، یک دلال دیگر وابسته به رژیم اسد یک محموله اقلام با همان قیمتهای دردناک سابق را برای فروش به دروازههای غوطه آورد. افراد زیادی توان خرید نداشتند، اما محصولات دو هفته هم دوام نیاورد. «اوس المبارک»، یک دندانپزشک ساکن منطقه در این رابطه گفت حدود ۴۰۰ کودک از سوءتغزیه وخیم آسیب دیدهاند. این عدد تا امروز دائم رو به افزایش بوده است. غوطه شرقی توسط دولت اسد به یک اردوگاه اسرا بدل شده است. آقای اسد موفق به پدیدآوردن یک سیستم ایدآل نیهیلیستی شده است، که در آن مخالفین تار و مار میٔشوند و آنهایی که تسلیم میشوند به بردگی در میآیند.
با این وجود حتی بعد از پنج سال محاصره، و بمباران مداوم ساکنین هنوز شرافت انسانی خود را حفظ کردهاند. ناصر یکی از ساکنین غوطه میگوید که همبازی دخترش، برعا، ۱۵ ساله بود وقتی ماه قبل در بمباران منطقه «دوما» کشته شد. او میگوید گمان میکرده این پنج سال که در معرض مداوم مرگ قرار داشته، نسبت به آن بکلی بیتفاوت شده باشد، ولی هر بار یاد برعا و مادرش میافتد هنوز از غصه و رنج بر خود میلرزد.
منبع: نیویورکتایمز
یاسین الحاج صالح نویسنده کتاب «انقلاب غیرممکن»، نویسنده و متفکر سوری است که اکنون در آلمان بسر میبرد.