هشتم بهمنماه، سالروز درگذشت سید حسن تقیزاده، سیاستمدار پرآوازه و مشهور ایرانی بود که زندگی سیاسیاش دستخوش دگرگونیها و فراز و فرود بیشماری بود. تقیزاده پیش از پیروزی جنبش مشروطیت در کار روشنفکری بود و با آغاز مجلس شورای ملی، تقیزاده ۳۰ساله به کار سیاست پرداخت و تا دوران کهولت، سیاستمدار و سیاستکار باقی ماند.
تقیزاده، نسبت به زمانهاش افکاری رادیکال و پیشروانه داشت، به حدی که در سن ۸۰ سالگی، تقیزاده ۴۰ساله را نقد کرد و بدون آنکه از اصول کلی اعتقاداتش دست کشیده باشد، برخی جنبههای فکری خود در زمان ۴۰سالگی را نیازمند تعدیل میدانست. مشهورترین ایده تقیزاده این بود که «ایرانی باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس». ایدهای که خودش آن را به نارنجکی تشبیه میکند که بیباکانه در برابر تعصبها و جهالتها منفجر میکند. زندگی سیاسی تقیزاده تفاوتی محسوس با زندگی فکری او دارد و بسیاری از منتقدان تقیزاده نسبت به تصمیمهای سیاسی او ازجمله تمدید قرارداد «دارسی» او را به باد انتقاد گرفتند.باری، فارغ از حواشی زندگی تقیزاده و به بهانه سالروز درگذشت او، دو نکته در دوران زندگیاش را بیرون کشیده و برایتان مرور میکنم. نکته نخست، عدم تایید اعتبارنامه تقیزاده در مجلس دوم و دومین نکته، بخشی از سخنرانی تقیزاده در سا ۱۳۳۹ است که درباره ایده «اخذ تمدن غربی» توضیح میدهد و آن را تعدیل و تفسیر میکند؛ چه آنکه تقیزاده جزو روشنفکرانی است که روزگار این فرصت را به او میدهد که آنقدر عمر کند و بیندیشد تا برگردد و افکار جوانیاش را از نو بشناسد.
در مجلس دوم، سید عبدالله بهبهانی که از سران حزب اعتدالیون بود، ترور شد. بهبهانی بهدست رجب سرابی و حیدر اردبیلی و حیدرعمو اوغلی و دو نفر دیگر کشته شد اما تقیزاده بار متهم و همه نگاهها متوجه او شد چرا که قاتلان روابط نزدیکی با تقیزاده داشتند. داستان عدم تایید اعتبارنامه تقیزاده در مجلس دوم نشان میدهد که مجلس و قانون تا چه اندازه ابتدایی و بدوی بوده و جو غالب مجلس مشروطه تا چه اندازه تحت تاثیر مراجع دینی بودند. پس از ترور بهبهانی، آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی بیانیه دادند و تقیزاده را از نظر سیاسی فاسد خواندند. آنها در این بیانیه به دلیل آنچه که آنها «مکنونات فاسده» تقیزاده درباره «اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه» خواندند، از «عموم آقایان علماء اعلام و اولیاء امور و امناء دارالشورای کبری و قاطبه امرا و سرداران عظام و آحاد عساکر معظمه ملیه و طبقات ملت ایران» خواستند تا نهتنها مانع ورود تقیزاده به مجلس و مداخله در امور مملکت و ملت شوند بلکه حکم شرعی دادند که اندک مسامحه با او حرام است و تقیزاده باید از ایران تبعید شود.جالب اینجاست که اعتبارنامه تقیزاده با فشار همین اعلامیه شرعی-سیاسی تایید نشد و تقیزاده با خروج از ایران تا چهارده سال خارج از ایران زندگی کرد. از این جالبتر اینکه با وجود چنین حکم سنگینی و با وجود اطاعت اکثریت مجلس از آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی، در تهران و تبریز، برای دوره سوم و چهارم مجلس، تقیزاده به نمایندگی انتخاب شد اما نپذیرفت و نماینده نشد.
نکته برجسته دوم در ذهن نگارنده، بخشی از خطابه دوم تقیزاده درباره «اخذ تمدن خارجی» است که او در سال ۱۳۳۹ و در سن ۸۲ سالگی در باشگاه مهرگان «با حضور رجال ادب و سیاست و استادان و دانشجویان» ایراد کرد. تقیزاده در بخش نخست خطابه دوم درباره آزادی سخن میراند. او میگوید: «در بعصی افواه این حرف جاری شده که بدون رشد کافی در ملتی آزادی برای آنها جایز نیست و مضر است. این سخن اگر قول اشخاصی است که خود در فقدان آزادی منفعت دارند غرض گوینده واضح است و همیشه نظیر این نوع دلایل برای حفظ سلطه قدیم در کار بوده است ولی گاهی هم اشخاص بیغرض از روی عقیده چنین اظهاری میکنندو غافل از آن هستند که بدون آزادی اصلا رشد حاصل نمیشود و عقل جز با تجربه ولو ناقص رو به کمال نمیرود. در اواخر ایام مظفرالدین شاه که مردم جنبشی برای تحصیل آزادی کردند بزرگان مملکت استهزا میکردند و البته درباریان و اعیان به کسر کردن و محدود نمودن خردلی از سلطه پادشاه راضی نبودند و یکی از تربیتشدگان تحصیل کرده در اروپا در مجلس درباری که برای گفتگو در این موضوع و تقاضای مردم منعقد شده بود با کمال استخلاف گفت که مشروطیت برای ایران مثل آن است که جوشن رستم را به یک طفل ششماهه بپوشانند».
امیدوارم لااقل پس از گذشت ۱۱۲ سال از مشروطه، تعداد مخالفان جمهوری اسلامی که همچنان لباس آزادی را بر مردم ایران گشاد میبینند در اقلیت باشند.