«نمیتوان اوضاع سیاسی خاورمیانه و خلیج فارس را بدون آگاهی از جنگ ایران و عراق درک کرد. تأثیر این جنگ بر خاورمیانه همچون تأثیر جنگ جهانی اول بر اروپاست.» پیر رازو مورخ و رئیس موسسه تحقیقات استراتژیک در پاریس با این باور کتاب «جنگ ایران و عراق» را نوشته که متکی بر حجم عظیمی از اطلاعاتی است که دیگر محققان غربی فاقد آن بودند. در طول جنگ سفارت تنها دو کشور فرانسه و آلمان، در تهران و بغداد فعال بودند. رازو به گزارشهای وابستگان نظامی سفارت فرانسه در هر دو پایتخت دسترسی داشت. اما آنچه که برای او بسیار مهم بود دسترسی به نوارهای ضبط شده در دفتر صدام حسین بود. این نخستین گزارش غربی است که تا این میزان از آرشیو صوتی صدام بهره برده است. همچون نیکسون، صدام نیز در دفاترش دستگاه شنود نصب کرده و نزدیک به ۲۵ سال تمامی مکالمات و ملاقاتها را ضبط کرده بود. دولت ایالات متحده به رازو اجازه داد تا به هزاران صفحه از این رونوشتها دسترسی بیابد. فصلهایی از نسخه انگلیسی این کتاب (با ترجمه نیکولاس الیوت، ۲۰۱۵) را که به خرمشهر آزادی آن میپردازد را در ادامه با ترجمه سامان صفرزائی میخوانید.
ایرانیها خاکشان را بازپس میگیرند
۳۰ آوریل ۱۹۸۲ ایرانیها عملیات تهاجمی «بیتالمقدس» برای بازپسگیری خرمشهر و خارج کردن عراقیها از خوزستان، یک بار و برای همیشه را آغاز کردند. ژنرال ظهیرنژاد و ژنرال صیاد شیرازی هر سربازی که در دسترس بود را برای این عملیات بسیج کردند: ۱۲ لشکر که از موسیان تا آبادان در موقعیت قرار داشتند، بیش از نیمی از آنها توسط سپاه پاسداران هدایت میشدند، ۱۱ تیپ مستقل هم در منطقه حضور داشت. این دو بلافاصله گردانهای مستقر در مرز شوروی، افغانستان و پاکستان را فراخواندند و از تمام بوئینگهای نیروی هوایی درخواست کردند تا این سربازان را به خط مقدم منتقل کند. در مجموع آنها۲۰۰ هزار سرباز، ۱۰۰۰ تانک و ۶۰۰ توپ و نزدیک ۱۰۰ هلیکوپتر در اختیار داشتند. نقطه ضعف آنها، کمبود در ظرفیت حمله هوایی بود. نیروی هوایی با مشکلات عمده لجستیک روبرو بود. مهمات و قطعات یدکی دود شده و به هوا رفته بود، محمولههای تجهیزات دریافتی برای جایگزین شدن آنها کافی نبود و مهندسان ایران موفق نمیشدند کدهایی که به آنها اجازه شناسایی و استفاده از انبارهای قطعات یدکی پراکنده در پایگاههای هوایی میداد را بشکنند.
به علاوه حکومت هنوز در خصوص خلبانهایش نگرانی داشت و تنها اجازه پروازهای عملیات بسیار کمی را صادر میکرد که مربوط به ماموریتهای شناسایی یا رهگیری بودند، تنها عملیاتهایی که تهدیدی در پی نداشت، چرا که هواپیماهایی که در اختیار خلبانان قرار میگرفت حامل بمبهایی نبود که به اندازه کافی برای نابودی استحکامات حکومتی قدرتمند باشند. ستاد فرماندهی ایران روی سامانههای موشکی زمین به هوای هاوک که به نزدیک جبهه منتقل شده بودند برای بازداشتن نیروی هوایی عراق از پرواز بر فراز میدان نبرد حساب میکرد. از جنگندههای ایرانی خواسته شده بود بر فراز جبهه هیچ پرواز مخاطرهآمیزی انجام ندهند تا با آتش خودی مواجه نشوند. به توپخانه دستور داده شده بود به طور سیستماتیک هر جتی که بر فراز منطقهشان در حال پرواز بود را هدف قرار دهد.
در مواجهه با قوای ایرانی، نیروهای عراقی تنها ۵ لشکر (سوم، پنجم، ششم، نهم و چهاردهم) و ۱۰ تیپ مستقل، متشکل از ۶۵ هزار سرباز، ۵۰۰ تانک و همین مقدار توپ در اختیار داشتند. نیمی از آنها در خرمشهر مستقر بودند و نیم دیگر بین عماره و حمیدیه پرسه میزدند. هرچند فرماندهی لشکر سوم عراق میتوانست به حمایت چشمگیر هوایی اتکا کند.

آزادی خرمشهر
اندکی پیش از سپیدهدم یک گردان از چتربازان در کرانه غربی کارون، نزدیکی دارخوین فرود آمدند تا سرپل مستقر کنند. مهندسان ایرانی بلافاصله مشغول به کار شدند تا پلهای شناور درست کنند. با سر زدن نخستین روشنایی روز فوجی از پاسداران سپاه به سمت دیگر رودخانه هجوم بردند، صدای «الله اکبر» که از دهها بلندگو پخش میشد به آنها روحیه میبخشید. عراقیهایی که مسئولیت آن منطقه را برعهده داشتند گمان کردند از سوی چندین لشکر دشمن مورد حمله قرار گرفتهاند، چکمههایشان را به پا کردند. لشکر ۸۸ زرهی از کارون عبور کرد و سرپل را به سمت حمیدیه گسترش داد اما مراقب بود که از تصرف شهر خودداری کند تا مانع دستپاچگی عراقیها شود. تاکتیک ایرانیها این بود که عراقیها را در خصوص مکان اصلی که حمله قرار است صورت بگیرد در ابهام قرار دهد تا آنها ندانند نیروهای خود را در کجا گردهم آوردند.
همزمان با حمله گمراهکننده لشکر ۸۴ به فکه در شمال خوزستان، لشکر ۳۰ و لشکر ۷۷ به سمت مرکز، در منطقه سوسنگرد، حرکت کردند تا لشکر نهم عراق را به سمت هویزه عقب برانند. نزدیک اهواز لشکرهای ۲۱ و ۴۰ ایران، دو لشکر پنجم و شانزدهم عراق را مجبور کردند تا آن سوی حمیدیه عقب روند. ژنرال القاضی فرمانده ارتش عراق، در مورد اینکه چگونه به این حملات پاسخ دهد و تلاش برای مهار ایرانیها را در کدام منطقه متمرکز کند دچار تعلل شد. بازدید ژنرال شنشل، فرمانده ستاد مشترک ارتش، از منطقه امکان مشورت را برای او مهیا کرد. ژنرال شنشل بزدلانه پاسخ داد: «من نمیدانم. تو فرمانده هستی، خودت تصمیم بگیر.» فرمانده لشکر سوم نهایتاً تصمیم گرفت با هر آنچه از نیروهای زرهی و مکانیزه باقی مانده به دفاع دست بزند. ایرانیها از تعلل عراقیها استفاده کردند تا تیپ ۲۳ نیروهای ویژه و لشکر ۲۵ و ۵۸ که تا اینجا به عنوان نیروی کمکی عقب نگه داشته بود را به منطقه بفرستند.
شب ۷ مه و نیمه شب ۸ مه ایرانیها فاز دوم عملیات تهاجمی خود را کلید زدند. پس از آتشباران توپخانه، لشکرهای ایران که میان سوسنگرد و موران مستقر بودند، لشکر ۶ و ۹ زرهی عراق را مورد تاختوتاز قرار دادند و آنها را تا مرز تعقیب کردند. لشکر ۹ از هم پاشیده بود – با توجه به نمایش ضعیفش – و برای همیشه از آرایش جنگی عراق خارج شد. ۳ روز قبل صدام برای نجات فرماندهی این لشکر مداخله کرد. ژنرال الدوری، فردی دستنشانده که وفاداری و شجاعتش مورد ارج قرار گرفت، به فرماندهی دیگر منصوب شد. او در دقیقه آخر با ژنرال کمال لطیف جابجا شد، فردی که از نظر صدام بیاحتیاطی کرده بود و مسئول شکست معرفی و تیرباران شد. این روایت توضیحدهنده ذهنیت فرماندهی ارشد عراق در آن زمان و بیانگر بیدل و جراتی مشخص ژنرالهای عراقی است.
در جنوب، لشکر ۸۸ به سمت مرز عراق حملهور شد و کنترل حسینیه را در دست گرفت. صدام حسین چارهای نداشت جز اینکه نیروهایش به سمت خرمشهر عقبنشینی کنند. ۳۵ هزار سرباز و ۱۰۰ تانک از خرمشهر دفاع میکردند. ۱۲ مه نیروهای ایرانی خارج از شهر اردو زدند اما حملات را متوقف کردند و منتظر از راه رسیدن چندین لشکر از سپاه پاسداران شدند. اکبر هاشمی رفسنجانی رویکردش کاملا شفاف بود. خرمشهر میبایست توسط سپاه آزاد میشد. آنها ماهها برای این پیروزی نمادین انتظار کشیده بودند تا خود را به عنوان عنصر پیشبرنده در نیروهای مسلح ایران تثبیت کنند. ستاد فرماندهی از این فرصت برای تامین مجدد مهمات و نوشیدن آب در شرایط هوایی بسیار گرم استفاده کرد. ستاد فرماندهی برای انتقال چندین هزار داوطلب جوان که یکراست به خط مقدم اعزام شده بودند اتوبوسها را انحصار کرایه کرده بود. نهایتاً ایران ۸۰ هزار سرباز برای حمله به ۳۵ هزار سرباز عراقی سنگر گرفته در پشت «دیوار پارس» داخل خرمشهر فراهم کرده بود.
در طی شب ۱۹ مه تا نیمه شب ۲۰ مه توپخانه ایران مشغول آتشباران بود و عراقیها را مجبور کرد از مواضع خود تکان نخورند. در همین حال تیپ ۵۵ چتربازان که توسط هلیکوپتر به اطراف شلمچه منتقل شده بود، کنترل شهر را در دست گرفت، پل شناور روی شطالعرب را نابود کرد و ارتباط پادگان خرمشهر با خارج را قطع کرد. هنگام سپیدهدم ایرانیها به شهر یورش بردند. چندین موج از پاسداران در مقابل دیوار پارس درهم شکستند. محسن رضایی و علی شمخانی بر این عملیات نظارت داشتند. در خط مقدم پیامی از آیتالله خمینی خواندند که رزمندگان را به شهادت تشویق میکرد. آنها برای این نبرد سرنوشتساز بهترین ژنرالهای خود را فراخواندند: رحیم صفوی، حسین خرازی و محمدباقر قالیباف، تمام آنها زیر ۲۵ سال سن داشتند اما فرمانده یک لشکر بودند. از ۲۲ مه تحلیل رفتن نیروهای عراقی آغاز شد. سربازان خسته تقریباً دیگر مهماتی در اختیار نداشتند. هر قدر نیروهای دشمن را کشتند نیروهای بیشتری جایگزین شدند.
همان شب لشکرهای ایران موفق به رخنه در «دیوار پارس» شدند که از زیر آتش مکرر تانک و توپخانه از چندین جا فروپاشیده بود. هنگام سپیدهدم داخل شهر پخش شدند و در همان حال سه لشکر دیگر شهر را محاصره کرده بودند تا هرگونه عقبنشینی احتمالی را برای مدافعان عراقی غیرممکن سازند. خلبانهای عراقی کوشش میکردند با به رگبار بستن بیوقفه ستونهای پیاده نظام از قدرت تکانه آنها بکاهند. خلبانها در متوقف کردن سربازان ایرانی ناکام ماندند و تلفات سنگینی هم متحمل شدند. (حدود ۳۰ جنگنده) روی زمین اوضاع به شکست کامل عراقیها منجر شده بود. عراقیها خودروهای نظامی خود را رها کرده و تلاش کردند خود را به شطالعرب برسانند و به وسیله قایق بادی، کلک یا حتی شنا کردن خود را به آن سوی رودخانه برسانند. کمتر از ۴۰ درصد آنها به کرانه مخالف رسیدند. باقی یا کشته شدند یا به اسارت درآمدند. واحدهای معدودی که با بیباکی کوشیده بودند پیشروی ایرانیها را کند کنند، به سختی نابود شدند. پاسداران پرشور آماده بودند دست به هر ایثاری بزنند تا پیروزی را به رهبرانشان اعطا کنند. هیچ چیز نمیتوانست جلوی آنها را بگیرد. تا تاریک شدن هوا نیرویهای ایرانی ۱۲ هزار نفر را به اسارت گرفتند. ۲۴ مه ۱۹۸۲ حکومت ایران آزادی خرمشهر، شهری که دو بار به شهادت رسید، را اعلام کرد. این حماسه الهامبخش خسرو سینایی برای ساخت فیلم «در کوچه عشق» شده؛ اثری صمیمی که روایت نبرد خرمشهر را به زیبایی دریافته و از کلیشههای تبلیغاتی معمول فراتر رفت. از دست دادن خرمشهر شکست وحشتناکی برای عراق بود که متحمل ۸ هزار کشته و ۱۹ هزار اسیر (شامل سربازانی که در مناطق دیگر اسیر شدند) و بیش از ۱۵ هزار مجروح شد و همچنین ۲۵۰ تانک، ۱۰ توپ و ۳۰۰ فقره انواع خودروی نظامی عراق نابود و یا ضبط شد. ایرانیها نیز علیرغم اینکه به پیروزی دست یافتند که میتوانستند دربارهاش رجز بخوانند اما متحمل تلفات سنگینی شدند: بین ۱۲ تا ۱۵ هزار کشته، ۲۵ هزار زخمی شدند و ۴۰۰ تانک نیز منهدم شد.
عقبنشینی استراتژیک
سقوط خرمشهر به طور موثر به جهاد رئیسجمهور عراق پایان بخشید. تلخ اما شفاف، صدام حسین متوجه بود که تلاشهایش شکست خورده است. حالا مجبور بود وجههاش را حفظ کند و راهی برای پایان بخشیدن به جنگ بیابد و برخی چیزها را وجهالمصالحه قرار دهد. او هراس داشت ارتش یا حزب (بعث)، شاید او را مسئول تلفات فاجعهبار بدانند. ۳۰ هزار تن تا اینجای جنگ کشته شده بودند، ۳۵ هزار اسیر و ۲ برابر این رقم مجروح؛ نصف نیروی زمینی که در اشغال ایران دخیل بود از میان رفته بود: عراق ۲۰ درصد توپخانه، ۴۰ درصد جنگندهها و ۶۰ درصد ناوگان تانک خود را از دست داده بود و همه برای هیچ، چرا که ارتش ایران نهدهم قلمروی تصرف شده خود را بازپس گرفته بود. ایرانیها در امتداد شطالعرب اردو زده بودند و حالا بصره مورد تهدید قرار داشت.
صدام حسین افسرانی که از نظر او در شکست ناگهانی خرمشهر مقصر بودند را به شدت گوشمالی داد تا وظایف و تعهدات خود را به خاطر بیاورند. بر اساس دستورات او حدود ۲۰ افسر برجسته از فرماندهی برکنار شدند. فورا دادگاهی نظامی در بصره تشکیل شد تا آنها را محاکمه کند. ۱۰ نفر از آنها فرماندهان سپاه سوم، لشکر ۳ سوم و لشکر نهم گناهکار شناخته شده و اعدام شدند. چندین تن از اعضای ستاد فرماندهی یا اخراج یا با محرومیت روبرو شدند، به طور خاص ژنرال شنشل که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح جایش را به ژنرال عبدالجواد زنون، رئیس سابق سازمان اطلاعات ارتش داد. ژنرال الجنابی فرمانده نیروی دریایی نیز جایش را به معاون خود، ژنرال الکعبی داد.