پس از انتخابات پر حرف و حدیث سال هشتاد و هشت ، نظامجمهوری اسلامی با بحرانعدممشروعیت در داخل و خارج کشور مواجه بود. انعکاس وسیع سرکوب های خیابانی در رسانه های جهانی و حضور پررنگمنتقدانحکومت در رسانه های خارجی و افشاگری های آنان ، هر روز بر بدنامی های نظام می افزود. تمرکز بسیاری از رسانه های بزرگ بر سرکوبها و بازداشتها، افکار عمومی در کشورهای آزاد را علیه جمهوری اسلامی بر انگیخته بود تا جابی که ادامه روابط کاسبکارانه و باجگیرانه برخی دولتهای غربی و مدارای امریکا با نظامجمهوری اسلامی را با مشکل مواجه می ساخت. در چنان شرایطی رهبر جمهوری اسلامی از یکسو مذاکرات محرمانه با امریکا – با میانجی گری عمان – را آغاز کرد و از سوی دیگر برای ترمیمچهره نظامحکومتی خویش تصمیم به برگزاری انتخاباتی ظاهرا آزاد گرفت که البته باور پذیر ساختن آن ، نیازمند حضور حداکثری مردم و مشارکت چهره هایی بود که از معترضان سرشناس سال هشتاد وهشت تلقی می شدند. رهبر جمهوری اسلامی، مایل نبود برای عبور از بحران ، دست نیاز به سوی سران محصور جنبش سبز و یا هاشمی رفسنجانی دراز کند. حداکثر مدارای او در این عرصه ، شخصیتی امنیتی و مورد اعتماد مانند روحانی بود که دولتهای غربی نیز برای مذاکرات هسته ای ، او را به چهره های تندرو ترجیح می دادند . اما نظر سنجی های غیر رسمی تا حدود دو ماه به برگزاری انتخابات ، رهبر را نسبت به کارساز بودن نقشه خویش ناامید ساخت. در آن شرایط ، تمهید دیگری اندیشیده شد : القای خطر جنگ و حتمی نشان دادن آن در صورت پیروزی رقیب اصلی روحانی. به ناگاه اصلاح طلبانحکومتی ، به میدان آمدند و هر روز با صدها زبان به مردم هشدار دادند که ” خطر جنگکنار گوش ماست و اگر جلیلی به ریاست جمهوری اسلامی برسد مجددا جنگی ویرانگر و خانمانسوز ، کشور را فرا خواهد گرفت. ” برای جدی نشان دادنخطر جلیلی و تشویق میلیونها ایرانی به حضور حداکثری در انتخابات ، اتحادی مثال زدنی میان نامزدهای انتخاباتی شکل گرفت تا جایی که حتی علی اکبر ولایتی، در مناظرات انتخاباتی به انتقاد شدید از جلیلی و سیاست های هسته ای او پرداخت. این نقشه با موفقیت اجرا شد . حضور نسبتا گسترده مردم وحشت زده از جنگ در انتخابات و دعوت هاشمی رفسنجانی و خاتمی از مردم برای شرکت در انتخابات ، این فرصت را برای علی خامنه ای فراهم کرد تا چهار سال پس از رسوایی های سال هشتاد وهشت ، به صورت نسبی چهره نظام را در خارج از کشور ترمیم کند. انتخابات سال نود و دو در ایران به دولت های فرصت طلب غربی نیز کمک کرد تا با رهایی از فشار افکار عمومی و رسانه ها ، توسعه روابط با جمهوری اسلامی و بهره گیری از فرصت های اقتصادی موجود را با سهولت بیشتر ، پیگیری نمایند.
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال نود و دو ، اصلاح طلبانحکومتی و یاراناعتدالی ایشان با نخوتی مثال زدنی بر سر مردم منت می گذاشتند که ” خطر جنگ را از کشور دور کردیم” . هنوز یکسال از نمایش مشترک اصلاح طلبان و رقبای اصولگرای آنان نگذشته بود که تلاش روحانی و تیم او برای مصادره کامل موفقیت ها در مذاکرات هسته ای، خامنه ای و یاران او را به تکاپو انداخت تا برخی ناگفته ها را افشا نمایند. این وظیفه به علی اکبر صالحی سپرده شد که در دو سال پایانی ریاست احمدی نژاد ، جانشین متکی در وزارت خارجه شده بود. اردیبهشت ماه سال نود و چهار ، سیمای جمهوری اسلامی گفتگویی مفصل با صالحی ترتیب داد و او بخش هایی از بازی پشت پرده رهبر را افشا کرد: ” این پیشنهاد – مذاکره هسته ای با امریکا – را بنده خدمت مقام معظم رهبری عنوان کردم. ایشان گفتند قابل اطمینان نیستند و ما با پیششرطهایی که ایشان عنوان کردند راجع به موضوع هستهای و در عمان دو بار گفتوگو کردیم که منجر به این شد که نامهای را سلطان عمان برای احمدینژاد فرستاد که آمریکاییها اعلام کردند اصل غنی سازی را به رسمیت میشناسند. قرار بود بعد از آن جلسه سوم برگزار شود و چارچوب اصلی ادامه مذاکرات هم مشخص شد که با دولت یازدهم همزمان شد که دولت یازدهم هم بهخوبی این موضوع را پیگیری میکند .” با گذشت چند ماه از اینگفتگو و نزدیکشدن امضای برجام ، صالحی ماموریت یافت تا این بار به صورت واضح ، تبلیغات دولت روحانی برای امتیاز گیری حداکثری از این توافق را خنثی نماید . صالحی هفت ماه بعد از افشاگری اولیه ، این بار در گفتگویی که رسانه های مکتوب آن را منتشر نمودند ، اینچنین گفت : ” بعد از اینکه نامه وساطت سلطان قابوس به رهبر انقلاب رسید، نزد ایشان رفتم و گفتم: «حضرت آقا با توجه به اینکه چندسال است از طریق ۱+۵ مذاکره میکنیم و عملا به نتیجه ای نرسیده ایم، حالا با توجه به اینکه عمان نیز اعلام آمادگی کرده و تجارب نیز نشان داده که عمان واسطه مورد اعتمادی است، اجازه دهید در راه مذاکره دوجانبه با آمریکا قدم برداریم.» ایشان به گذشته آمریکا اشاره کردند که آمریکا قابل اعتماد نیست. گفتم که اجازه دهید از باب اتمام حجت این کار را بکنیم، اگر به نتیجه رسیدیم که هیچ و اگر نه، در همین وضعیت خواهیم بود. در نهایت ایشان بزرگواری کردند و فرمودند مخالفتی نمی کنند.”
در واقع برگزاری انتخابات سال نود و دو ، رهبر جمهوری اسلامی را به هدف اصلی خود که بازیابی بخشی از مشروعیت زایل شده در عرصه بین المللی – به دلیل رسوایی انتخاباتی سال هشتاد و هشت – بود نزدیککرد. لذا دلیلی وجود نداشت که همچنان کسی را در امتیازگیری ها شریکنماید. این افشاگری ها اما یکنتیجه دیگر نیز داشت :” افشای دروغ بزرگاصلاح طلبان و اعتدالیون در خصوص حتمی بودن جنگ در صورت پیروزی رقیب روحانی ” . افشای مذاکرات محرمانه عمان میان ایران و امریکا نشان داد از ماهها قبل از انتخابات ، رهبر جمهوری اسلامی برای احتراز از درگیر شدن با امریکا ، به تغییر روند مذاکرات هسته ای تن داده بود . از آن بالاتر، کسی که دو دهه ، هر گونه مذاکره با امریکا را نشانه ” بی غیرتی یا بی سیاستی ” می دانست هدایت پشت پرده مذاکره با امریکا را دور از چشم رئیس جمهور وقت – احمدی نژاد – به عهده گرفت تا حکومت خود را از بحرانهای بزرگاقتصادی و سیاسی نجات دهد.
دروغ ” احتمال جنگ در صورت عدم موفقیت روحانی” تنها فریب کاری سرانائتلاف اصلاحات – اعتدالیون نبود . پروپاگاندای آنها در مورد نقش بی نظیر جواد ظریف در آچمز کردن وزرای خارجه شش قدرت بزرگجهانی ، فریب بزرگتری بود که بعدها نشانه همدستی رهبر و جناح اصولگرا با رقبای ظاهری در این مورد، آشکار شد. بسیاری از نکاتی که در قسمت های قبلی یادداشت در خصوص ” دروغِ جنگ ” مورد اشاره قرار گرفت قابل تطبیق بر ” فریبِ ظریف ” هم هست. البته جمهوری اسلامی هماکنون در بدترینشرایط ممکن در عرصه های داخلی و خارجی قرار دارد .اما در استاندارد جمهوری اسلامی هیچکس نمی توانست – و نمی تواند – مانند ظریف کشور به کشور ، بلندگوی دروغ و فریب در دست بگیرد و به توجیه مظالم و مفاسد نظامولایت فقیه بپردازد و در عینحال از حمایت مدعیانمردمسالاری و اصلاح طلبی نیز برخوردار باشد. اما اصولگرایان حاکم و اصلاح طلبانِ منتظرالحکومه ، از یکواقعیت غفلت می کنند. ایران ، منطقه و امریکا دچار تغییرات گسترده نسبت به ابتدای دهه نود شمسی شده اند. در داخل ایران ، برخی سرانسپاه ، جنگ افروزی یا نگهداشتن کشور در شرایط نه جنگ نه صلح را تنها راه گسترش سهم خود در حاکمیت و ادامه چپاول منابع مالی کشور می دانند. همتایان نابخرد اینگروه از سپاهیان در اسرائیل و عربستان نیز همینگونه می اندیشند و جناح مسلط در حکمت امریکا نیز از زنده بودن تهدید جنگ در منطقه خاورمیانه ، ناراضی نیست. در چنین شرایطی ، توجیه گری های مشمئز کننده ظریف که از لحاظ درجه وقاحت در بالاترین سطح در چهل سال گذشته می باشد بیش از هر چیز برای ایران و ایرانیان خطرناکاست. اجازه دهید بیشترتوضیح بدهم. در سالهای گذشته ، گاه تلاش نظامجمهوری اسلامی برای فرار از فشارهای خارجی، موجب تجدید نظر در برخی رفتارهای داخلی و ماجراجویی های خارجی می شد. امروز وقاحت های مثال زدنی ظریف و حمایت رسانه ای اساتید جنگروانی در” ائتلافِ اصلاح- اعتدال ” از او، خیال بخشی از جناح حاکم که مسئول سرکوب در داخل و ماجراجویی در خارج است را برای ادامه هزینه سازی ها آسوده می کند. خطر بزرگ تر اما ، تلاشی است که ظریف برای متحد نمایی همه جناحهای کشور در جنایت علیه مردم سوریه ، دخالتهای سپاه در خارج از کشور و سرکوب آزادی ها در داخل انجام داده و می دهد. با اینتلاش، جنگ افروزان خارجی با سهولت بیشتری می توانند برای ماجراجویی علیه ایران ، یارگیری می نمایند.
یادداشت را در چند جمله خلاصه می کنم و آن را به پایان می برم : پنج سال پیش، تبلیغات در مورد احتمال وقوع جنگ تنها یکدروغ برای رونق بخشی به انتخاباتی بود که هم رهبر به برگزاری آن نیاز داشت هم اصلاح طلبانِ منتظرالحکومه . رهبر به بازسازی نسبی مشروعیتِ زایل شده نیاز داشت و اصلاح طلبان، به لقمه ای از سفره انقلاب که رسیدنبه آن را در گروی پیروزی روحانی می دانستند. شخصیت سازی از ظریف نیز فریبی بود که رهبر و هر دو جناح حکومتی، به شدت به آن نیاز داشتند. اما امروز وقوع جنگ ، تهدیدی استکه فریب کاری های ظریف هر روز بر احتمال آنمی افزاید. کسانی که نمی خواهند دروغ جنگ به واقعیت تبدیل شود باید به جای حمایت از دروغ پردازی های خطرناک ظریف ، در برابر رفتارهای او که می تواند موجب جنگ افروزی شود بایستند. ظریف با دروغ های خود جنگ افروزان داخل را تشجیع و جنگ افروزان خارجی را علیه ایران متحد می کند.