بهزاد مهرانی- به جشن و عید که نزدیک میشویم در لابهلای پیامهای تبریک که نشانهای از شادی و خوشباشی است فراوان میشنویم که عید ما روزی است که از دامان جهان بیعدالتی رخت برببندد و آن روز ِ سرشار از برابری، عید ما است. تا در جهان یک کارگر گرسنه است و تا در همهی عالم یک زندان دایر و سر پا است پس در همهی جهان آزادی نیست.به قول فرخی یزدی:
نام مسکین و غنی روزی که محو و کهنه گشت
با تساوی عموم آن روز نو، نوروز ماست
و یا به سرودهی اسماعیل خویی:
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود آبادی نیست
تا در همه جهان یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم آزادی نیست
این سخنان تا در عالم شعر و تخیل و آرمان باقی میماند، بر آن ایرادی نیست اما زمانی که این نگاه ِ به زندگی و شادی و نوروز و آزادی بخواهد به عنوان نگاهی غالب در فعالیت سیاسی و حقوق بشری در بیاید باید گفت که کژی آغاز شده است.
شاد بودن ِ هماکنونی ِ خود و دیگران را منوط به رهایی کل بشریت از بیعدالتی دانستن معنای محصلی جز نبرد ِ با شادی و لذتجویی در زندگی ندارد. به راستی اینگونه نیست که نوروز و عید و شادی و لذت و مانند اینها تنها زمانی معنا داشته باشد که «تساوی عموم» به تعبیر فرخی یزدی برقرار شده باشد و در همهی جهان یکی زندان نباشد تا شادی چهره باز کند.
زندگی ِ انسانی سویههای تراژیک بسیاری دارد و تاریخ تا به اینجا که آمده نشان از آن دارد که این رنجها و محنتها براُفتادنی نیست و اگر بشر چنین بماند که تا کنون بوده است و اینگونه باشد که خمیر جانش را سرشتهاند این رنجها و محنتها دوام و قوام خواهد داشت و گرهزدن عیش و عشرت و شادی به رخداد ِ امری که ظاهرا محال مینماید چیزی جز به تعطیلات ِ همیشگی فرستادن ِ شادی و لذت نیست.
به تعبیر دقیق مرتضا مردیها، بسیاری از مشکلات بشر بیش از آنکه بشری باشد و مخلوق ِ انسان، ریشههایی آسمانی دارد و مخلوق ِ خالق آدمی و یا طبیعت او و تنها و تنها با رشد تمدنی و آموزش میتوان اندکی از این فراوانْ مشکلات و محنتهای بشر کاست.(نقل به مضمون)
فعال سیاسی و فعال حقوق بشری و در مجموع هر سیاستمدار و روشنفکری در عین اینکه در خبرها و اتفاقات ناگوار عالم به تناسب دغدغههایش غوطه میخورد و به راهکارهای برونشو از این اندوه و رنج میاندیشد، نباید از یاد ببرد که رسالتش دقیقا تولید بیشینهی شادی و لذت است. قرار نیست ما دارای دستی شویم که بتواند فلک را سقف بشکافد و طرحی نو در اندازد و یا ارادهای مانند یزدان داشته باشیم که بتوانیم این فلک را از میان برداریم و فلکی از نو چنان بسازیم که «آزاده به کام دل رسیدی آسان». آزاده اگر میخواهد به کام دلی برسد و اگر قصد دارد کام دلی را برآورده سازد راهی جز این ندارد که بداند که بسیاری از این رنجها براُفتادنی نیست و ما تلاش میکنیم تا اندکی از این رنجهای بشری-آسمانی بکاهیم.زمین، بهشت نخواهد شد تا ما با خیال راحت در آن شادی کنیم.
شاید بسیاری تا اینجای سخن همراه و همآهنگ باشند که اینها که گفته شد توضیح واضحات است و این حرفها میخواهد چه گرهای از فراوان سختیهایی که هر روز با آن مواجه هستیم باز کند؟ آیا این سخنان ترویج گونهای بیخیالبودن و بر طبل بیعاری کوبیدن نیست که هر کدام ما در بخشهایی از زندگیمان به آن نیازمندیم و به آن نیز تن میدهیم؟ چه نسبتی بین این سخنان و سیاستورزی و یا فعالیت سیاسی و مبارزهی اجتماعی وجود دارد؟
یکی و تنها یکی از پیامدهای نادیدهگرفتن این نگاه و اندیشه آن است که برای فعال سیاسی و روشنفکر و … آزادیهای اجتماعی از آنچنان قرب و منزلتی برخوردار نیست که آزادیهای سیاسی و یا آزادیهای مذهبی و مانند آن برخوردار است. به یکی نام آزادیهای متعالی و انسانی میدهد و دیگری را آزادیهای کماهمیتتر و یا حتا ولنگاری میشناسد. در چنین فضایی اگر کسی بیاید و سخن از آزادی بوسه در خیابان، ویا آزادی شنای زن و مرد به صورت آزاد در دریا بگوید و یا از آزادی خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی و حتا قانونیشدن مواد مخدر سبک، حرف بزند گویا از اموری حرف زده است که نیاز جامعه نیست و یا حتا ترویج ولنگاری است.
در این نگاه آنچه ارزش دارد تا برای آن مبارزه کنیم و یا در مورد آن به عنوان یک روشنفکر نظریهپردازی کنیم چیزی نیست جز آزادیهای متعالی! و تا وقتی به آن آزادیها نرسیم اساسا سخنگفتن از آزادیهای به تعبیر آنان غیر ضروری امری فانتزی و بیهوده است.
زمانی که کتاب ارزشمند ِ «کتاب مستطاب آشپزی» که با همت والای نجف دریابندری و با همکاری فهیمه راستکار و نشر کارنامه در سال ۱۳۷۸ منتشر شد مصادف شد با فاجعهی تلخ قتلهای زنجیرهای که در آن تعدادی از روشنفکران منتقد ایران توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی کشته شدند. انتشار این کتاب که دستور طبخ غذاهای لذیذ ایرانی و خارجی در آن نوشته شده بود در آن شرایط ملتهب انتقاداتی را از جانب برخی فعالان سیاسی و روشنفکران متوجه نجف دریابندری کرد که در چنین فضایی که نویسندگان ِ این مملکت جان بر سر قلم نهادهاند و توسط دیو استبداد از پا در آمدهاند چه زمان ِ سخنگفتن و نوشتن از آن است که فلان غذا چگونه پخته شود بهتر است و فلان سس باید چه ویژگیهایی داشته باشد و رنگ غذا چگونه باشد و چه هماهنگی با رنگ ظرف غذا داشته باشد تا بیشتر دیدهنواز باشد. دریابندری در پیشگفتار کتاب مینویسد که «حتا برخی از دوستان از راه ِ خیرخواهی به او ایراد کردهاند که نمیبایست وقت ِ خود را، که ممکن بوده به کار دیگری بیاد، صرف این کار کند.»(چاپ بیستویکم، بهار ۹۱، ج اول، ص ۲۶)
این خیرخواهیها و آن طعنهزدنها ادامهی همان نگاه است که میخواهد «خور و خواب و خشم و شهوت» را تا برآمدن ِ خورشید عدالت و تساوی ِ انسانها در همهی جهان فرو بگذارد چرا که اساسا این امور را کمارزش و یا فاقد ارزش مییابد. اینگونه میشود که روشنفکران خصوصا روشنفکران مذهبی و فعالان سیاسی، کمتر به آزادیهای اجتماعی اهمیت میدهند و از آن دفاع میکند. مگر دفاع همزمان از آزادی بیان و آزادیهای سیاسی و مدنی منافاتی با آزادیهای اجتماعی دارد؟ در جهان بین انسانها تساوی برقرار نبوده است و قریب به یقین برقرار نخواهد شد و زندان وجود داشته و خواهد داشت اما قرار نیست لذتجوییهای آدمی و آزادیهایی که حق آدمی است تا رسیدن به یک بیدرکجایی آرمانی که در «عالم خاکی نمیآید به دست» معطل بماند.
اگر فعالیت سیاسی و مبارزات مدنی و حقوق بشری غایت قصوایی داشته باشد چیزی جز رسیدن به جامعهای نیست که علاوه بر آزادیهای سیاسی و مدنی، انسانها از آزادیهای اجتماعی و آزادی لذتجویی نیز برخوردار باشند. در زندگیهای فردی نیز قرار نیست تا رسیدن به یک جامعهی بیطبقه که بین همهی انسانها مساوات برقرار است و تا برچیدهشدن همهی زندانها، برای لذتجویی و شادباشی صبر کرد.
برای شاد بودن و لذت بردن از زندگی نمیشود و نمیباید معطل هیچ امر متعالیای شد. شادی و لذت خود امری متعالی و ارزشمند است اگر بتوان از تعالی سخن گفت. و این آن چیزی است که درکش برای یک فعال سیاسی که دغدغهی اصلاح امور دارد ضروری است. فعال سیاسی ِ مبارز ِ خلق برای رهایی مستضعفین از چنگال بیعدالتی، یک فعال سیاسی ایدئولوژیزده است که انسان را به درستی نمیشناسد. شناخت انسان و غرایز و خواستنیها و فرونهادنیهایش برای هر نوع اکت سیاسی امری ضروری است.
بهزاد مهرانی روزنامهنگار و فعال سیاسی با سابقه فعالیت در روزنامه های آسیا و ماهنامهی فردوسی است. او همچنین عضو مجموعه فعالان حقوق بشر و کمیتهی گزارشگران حقوق بشر نیز بوده است. وی به همراه حشمت طبرزدی، محمد ملکی، عیسیخان حاتمی و جمعی دیگر از فعالان سیاسی و مدنی از موسسان «ائتلاف همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» بوده است. بهزاد مهرانی از سال ۱۳۸۷ به «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال» ایران پیوسته است. بهزاد مهرانی سابقه بازداشت در سال ۱۳۸۸ را دارد. او هم اکنون در «آموزشکده توانا» به فعالیت مشغول است
#بهزادمهرانی #شادی #سیاست #حسنروحانی #دیدگاهنو #روشنفکردینی #خامنهای #لذت #فعالسیاسی