سال جدید با مصیبتهای بزرگ برای ایرانیان آغاز شد؛ از شمالیترین تا جنوبیترین نقاط کشور. اما مصیبت بزرگتر احساس بیپناهی و فراگیر شدن آنست. سیل، زلزله، طوفان و آتشسوزی مانند بسیاری از حوادث طبیعی، مختص یک جغرافیا نیست و زمان هم نمیشناسد. پیشرفتهترین کشورها نیز گاهی در برابر حوادث طبیعی، غافلگیر میشوند و نمیتوانند مانع برخی خسارتهای جانی و مالی شوند. ایران نیز از این قاعده، مستثنی نیست. آنچه ایران را در وضعیت استثنایی قرار میدهد رنج مضاعفی است که ” نا امیدی و احساس بیپناهی ” بر مردم ایران تحمیل میکند. اجازه بدهید کمی توضیح دهم. معمولا انسانها خود را با شرایط موجود تطبیق می دهند. مواجهه انسان ها با مصیبت ها نیز تحت تاثیر شرایط محیطی و واقعیت های موجود است. مردم ایران نیز مانند همه ملت ها، از توانمندی ها، پتانسیل ها و کمبودها آگاهند . آنها می دانند که حوادث طبیعی در سراسر جهان، موجب ایجاد مشکل میشود البته، در کشورهایی که بر خلاف ایران ، مدیریت را یک علم میدانند برای شرایط اضطراری ، تمهیداتی میاندیشند اما در همان کشورها نیز، گاه تا تامین نیازهای اولیه، راهی جزتحمل فشارهای مضاعف وجود ندارد. در اغلب کشورهای دنیا، بروز حوادث طبیعی، موجب همبستگی میان ملت و دولت میشود. مردم در اغلب کشورها به دستگاههای رسمی اعتماد می کنند . اما چرا در ایران اینگونه نیست ؟ چرا بسیاری از مردم نه تنها به کمکهای حکومتی اعتماد ندارند بلکه حتی در طبیعیترین حوادث نیز انگشت اتهام به سوی بخش هایی از حکومت نشانه میرود و همین ، احساس ناامیدی و سرخوردگی را در میان مردم دامن می زند. دلیل این امر را باید در دو موضوع بررسی کرد. نخست بی توجهی مزمن سران نظام به فقر روزافزون در داخل و اصرار برتداوم کمکهای سخاوتمندانه حکومت به همپیمانان خارجی خود به ویژه گروههایی که لغتنامه جمهوری اسلامی، آنان را جهادی مینامد و در مجامع بینالمللی، به حق یا ناحق ، گروههای تروریستی نامیده میشوند. البته هر کدام از نامگذاریها که صحیح باشد تغییری در مراودات این گروهها با مردم ایران ایجاد نمیکند. هیچ کدام از این گروهها علیرغم هزینههایی که از ثروت ایرانیان برای آنان انجام میشود منفعتی برای مردم ایران ندارند . برخی از آن گروهها در بحرانهایی مانند جنگ هشتساله در کنار دشمنان ملت ایران ایستادند و هنوز تلویحا یا به صراحت به آن ایران ستیزی خود افتخار می کنند. ( همانند ابراز ارادت گروه حماس به صدام حسین ). بسیاری از آنان نیز در اختلافات بینالمللی همچون ادعای امارات در مورد جزایر سه گانه ایرانی ، رسما از امارات عربی متحده ، حمایت می کنند.اینهم پیمانان خارجی، در حالی از کمک های سخاوتمندانه جمهوری اسلامی برخوردارند که میلیونها ایرانی با فقر دست و پنجه نرم میکنند. آنچه بیش از فقر ، ایرانیان را عذاب میدهد اظهارات مقامات رسمی جمهوری اسلامی است که به ترجیح منافع همپیمانان خود بر منافع ایرانیان مباهات میکنند. حسن روحانی در مسابقه با رقبای ظاهری، میگوید :” در شرایطی که خودمان تحت تحریم بودیم به سوریه کمک اقتصادی و نظامی کردیم“. وزیر خارجه فریب کار او که هیچگاه طعم گرسنگی نکشیده ، با ادای انقلابیگری میگوید :” افتخار میکنیم که به خاطر دفاع از فلسطین ، تحت فشار هستیم“. از این دو وقیحتر، قاسم سلیمانی، باد در غبغب میاندازد و میگوید: ” حتی اگر تحریمها ده برابر شود دست از حمایت از فلسطین بر نمیداریم “. شیخ حسن نصراله هم برای نمک پاشیدن بر زخم مردم ، میگوید: ” همه هزینههای ما را جمهوریاسلامی میدهد و تا زمانی که جمهوری اسلامی پول دارد حزب اله لبنان هم پول دارد“.
اما این بریز و بپاشها و مباهات به آن، تنها روندی نیست که از سالهای دور، موجب سلب آسایش و کاهش امید ایرانیان شده است. فراهم کردن فضا برای اختلاسهای میلیاردی – و اخیرا هزاران میلیارد تومانی– از دیگر دستاوردهای جمهوری اسلامی برای ایرانیان است که پیامد نقد آن، فقر و گرسنگی میلیونها ایرانی و نتیجه دراز مدت آن ، کاهش سرمایهگذاری و نهادینه شدن فقر برای دهها سال حتی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد بود. اما برای بیاعتمادی ملی، دلیل دومی نیز وجود دارد.سالهاست مردم ایران شاهد تسلط مدیران بیکفایت بر مناصب مهم حکومتی هستند. در جمهوری اسلامی برای ارتقای مقام – و حتی تصدی بسیاری از مدیریتهای میانی – نیازی به تخصص نیست. پاکدستی و سلامت اقتصادی نیز تاثیری بر شانس افراد برای تصدی مشاغل حساس و مدیریتی ندارد. در این سیستم، وفاداری به قدرتمندان و به ویژه رهبر، بیش از تخصص و تعهد واقعی، اهمیت دارد. رهبر که در تمام سی سال گذشته حتی یکبار حاضر به پاسخگویی نبوده ، شخصا در تخصصیترین امور دخالت کرده و افرادی بیکفایت را بر مناصب مهم گمارده که نتیجه عملکرد آنها هم اکنون در خانه تک تک ایرانیان، قابل مشاهده است. دستاورد این شیوه مدیریت ، علاوه بر خُسران مستمر برای یکایک هموطنان، موجب بیاعتمادی روزافزون به نهادهای حکومتی و بدبینی فزاینده به تصمیمسازان و تصمیمات آنها شده تا جایی که بسیاری از مردم حتی حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله را ناشی از اقدامات مخرب حکومت میدانند. حمله به برخی فرماندهان ارشد نظامی که برای سرکشی به مناطق سیل زده رفته بودند ، نقل شایعات متعدد در مورد ریشه حوادث اخیر و عدماعتماد به نهادهای حکومتی برای اهدای کمکهای مردمی، هم از نشانههای فراگیری ” عدم اعتماد ملی” است هماز پیامدهای آن. بدنامی نظام ، همین امروز نیز در اوج است اما عدم عبرتگیری سران نظام و چرخیدن دربها بر پاشنه سابق، هر روز دیوار بی اعتمادی میان حکومت و مردم و علاقه مردم به سخن گفتن در مورد رسواییهای حکومت را بیشتر میکند .
ظاهرا رهبر جمهوری اسلامی، مغرور از توان سرکوب و با اتکا به برخی حمایتهای خارجی، از عصیان عمومی در داخل وحشت ندارد. او بر این باور است که کثرت گرفتاریها، مردم را از انجام هر کنشی ناتوان نموده و شدت بدنامیها نظام را در برابر رسواییهای بیشتر، بیمه کرده است. اما اولا برخی ایستادگیهای ماههای اخیر به ویژه حملات علنی به فرماندهان عالیرتبه نظامی در مناطق سیل زده، نشان داد واکنش مردم عصیان زده، قابل پیشبینی نیست. ثانیا دلخوشی سران نظام به ” بیحسیِ مردم” ، احمقانهترین دلخوشی است که یک حکومت میتواند به آن دچار شود. مردمِ بیحس، در برابر سایر تهدیدها و خطرات نیز، بیحس خواهند بود و این، چیزی است که ظاهرا مشاوران ترامپ مرتبا در گوش او زمزمه میکنند.