مصطفی اکیول – مرکز تحقیقات «پیو» در ماه اکتبر نظر سنجی انجام داد که در آن بر یک روند در جامعه ترکیه – با استفاده از مفاهیم سیاست خارجی – تاکید شده است: ترکها دیدی بسیار منفی نسبت به دیگر کشورها دارند. اسراییل به عنوان منفورترین کشور شناخته شد، تنها ۲ درصد از ترکها به دولت یهود ابراز علاقه کردند. ایالات متحده نیز بسیار منفور است و تنها ۱۹ درصد از مردم ترکیه به این کشور علاقه نشان دادند. همین طور اتحادیه اروپا، چین، برزیل و روسیه منفور هستند.
مردم ترکیه اکثرا مسلمان هستند و یک فرضیه میتواند این باشد که نگاه منفی ترکها به دیگر ملتها ریشه در بیمیلی آنها نسبت به غیرمسلمانها دارد. با این حال، در همان نظرسنجی ایران و عربستان هم – که کشورهایی مسلمان هستند – کشورهایی منفور شناخته شدند. محققان پیو به این نتیجه رسیدند که؛ «در حقیقت یافتن کشور و یا سازمانی که مردم ترکیه واقعا دوستش داشته باشند بسیار سخت است، البته به جز خود ترکیه.» اما میتوان به این نتیجه گیری شک کرد و دید منفی مردم ترکیه را صرفا شامل دیگر کشورها ندانست. از این رو که در نظرسنجیهای متفاوتی نشان داده شده است که دید ترکها به یکدیگر نیز خیلی مثبت نیست. نظر سنجیهای مختلفی در مورد سطح جهانی «اعتماد بین فردی»، بارها و بارها نشان دادهاند که ترکیه یکی از افراطیترین جوامع در زمینه «بیاعتمادی» است.
برای مثال در نظرسنجی که در سال ۲۰۰۸ توسط «پیمایش جهانی ارزشها» (WVS) صورت گرفت، ترکیه از نظر «اعتماد بین فردی» در پایینترین رده در بین ۶۰ کشورجهان قرار گرفت. فقط ۴. ۹ درصد از ترکها با این گزاره موافق هستند: «اکثر مردم مورد اعتماد هستند». این نتیجه با نتیجه کشور روآندا برابر است، کشوری که ۱۴ سال قبل از این نظر سنجی، دچار نسل کشی شده بود. (در مقابل، نروژ و سوئد بالاترین سطح اعتماد را دارند، در این کشورها ۷۰ درصد شهروندان با گزاره پیش گفته موافق هستند.)
نقشه جهانی اعتماد بین فردی هم، این وضعیت ترکیه را تایید میکند، – در این نقشه- کشورها با رنگ درجه بندی شدهاند، ترکیه به وضوح جزء معدود کشورهایی است که کمترین میزان «اعتماد» را دارد. با توجه به چنین اطلاعاتی، اگر بگوییم ترکیه یک کشور پارانوئید است، منصفانه سخن گفتهایم. پارانویایی که در سیاست خارجیاش هم به صورت اشتیاق به تئوریهای توطئه نمود پیدا کرده است. کشوری که این فرض بر آن حاکم است که بسیاری از کشورهای دیگر علیه آن مشغول توطئه هستند. در سیاست داخلی نیز به صورت مبارزات سیاسی رادیکال و تند و خشن نمود پیدا میکند.
با این حال این پارانویا، ترکیه را به سمت فردگرایی سوق نداده است، دست کم فعلا این گونه نیست. در عوض موجب شده است که آنها در دریایی از خطر به دنبال جزیرههای کوچکی برای اعتماد باشند، که این امر موجب پیداییِ روابط خانوادگی و اجتماعی عمیق شده است. ترکیه نیز به این روابط مشهور است. روابط اجتماعیای که میتواند، مذهبی، سیاسی، قومی و یا حتی استانی باشد. به همین علت است که پارتی بازی در ترکیه نه تنها ناهنجاری به حساب نمیآید، بلکه یک قاعده است. هرگاه امکان و یا قدرتی برای تصاحب چیزی داری، از آن برای توانمندسازی گروه خود استفاده کن. به عبارت دیگر، به تعداد کمی از مردم میتوانی اعتماد کنی، باقی افراد لایق هیچ چیزی نیستند.
اما منشا تمام این بدبینیها – که برای جامعه ترکیه رنج و ناراحتی به همراه دارد و آنها را از فرصت تحقق پتانسیل واقعیشان محروم کرده – چیست؟ در حالی که هیچ پاسخ روشنی به این سوال وجود ندارد، اما میتوان گفت در اینجا دو مسئله نقش بازی میکنند؛
اول اینکه ترکیه هنوز اندوه فروپاشی عثمانی را پشت سرنگذاشته است و همچنان به آن میاندیشد. چندین دهه است که در کتابهای درسی دانش آموزان ترکیه دو عامل برای سقوط امپراتوری عثمانی، به دانش آموزان معرفی شده است؛ قدرتهای بزرگ امپریالیستی غرب و نیز همدستان آنها. دلایل واقعی نادیده گرفته شدند؛ دلایلی مانند عدم تمایل ترکها به تفکر عقلانی و یادگیری، صنعتی شدن دیرهنگام و نیز رشد ناسیونالیسم. به همین دلیل است که هنوز هم در ترکیه برای توضیح مشکلات، فرمولِ تصورِ «توطئهگری در خارج و همدستش» به کار برده میشود. شاهد این مدعا گمانه زنیهای اخیر رجب طیب اردوغان- رییس جمهور- است. گمانه زنیهایی با این مضمون که «مغز متفکرِ» خاورمیانه [که پیدا نیست کیست] ظاهراً شب و روز علیه ترکیه و به خصوص علیه «ترکیه جدیدی که اردوغان ساخته است» توطئه میکند.
دومین عامل بدبینی ترکها نیز شهرنشینی دیرهنگام آنان است. در سال ۱۹۵۰ استانبول تنها ۱ میلیون جمعیت داشت. اکنون بیش از ۱۴ میلیون جمعیت دارد. تقریبا بیشتر جمعیتی که اکنون در استانبول زندگی میکنند از شهرها و روستاهای کوچکتر آمدهاند، کسانی که از شهرها و روستاهایی با سطوحی مشخص از اعتماد آمدهاند. آنها – در شهر و روستای خودشان- بیشتر مردم اطرافشان را میشناسند و آداب و رسوم و هنجارهای مشترکی دارند، و اگرچه در کلان شهرها احساس غربت میکنند، اما بر اساس رابطههای خویشاوندی و قومیشان محلههایی با فرهنگ خاص میسازند.
اما نخبگان قدیمی شهرها، با نگاه تحقیر آمیزی به تازه واردان، به عنوان جمعیتی کثیف، مینگرند. تازه واردان نیز از این گروه نخبه – که آنها را فاسد، بیانصاف و متکبر میدانند- اظهار تنفر میکنند. در واقع پیروزی سیاسی اردوغان، پیروزی روستاییهای سابق است، پیروزی طبقهای که اخیراً شهرنشین شدهاند بر طبقۀ نخبگان قدیمی شهرنشین. این روند اجتماعی عمیق میتواند حداقل برای یک نسل، یک نوع فرهنگ شهری را به وجود آورد که در قالب آن ترس جایگزین اعتماد، خودبینی جایگزین خودانتقادی و پارتی بازی جایگزین شایسته سالاری شود.
اگر ترکیه چهرههای صلح جویی مانند نلسون ماندلا داشت، قطعا رهبری اصولی میتوانست راه حل موثری باشد. متاسفانه با عدم وجود چنین رهبری، ترکیه میتواند امیدوار باشد با گذشت زمان و درسهای تلخ تاریخ، هم با خودش و هم با جهان صلح برقرار کند.
منبع: المانیتور