مهدی جلالی تهرانی- در این مطلب سعی شده است بر مبنای تئوریهای نهادشناسی از دیدگاه لیبرالیزم، کناره گیری سپ بلاتر بررسی و تحلیل شود. متفکران لیبرال بر نقش نهادهای بینالمللی برای نظم جهانی تکیهی زیادی دارند. آنان استدلال میکنند که نهادهای بینالمللی عقلانیتر و دموکراتیکتر از دیگر نهادهای ساختهی بشر هستند. به دلیل این که از ابتدا نیت سازندگان این نهادها «تعامل منصفانه» میان اعضا بودهاست. درحالیکه نهادهای دیگر بشری مثل نهادهای بومی سیاسی و کشوری، اگر هم امروز دموکراتیک شده باشند، از پیشینهای استبدادی برخوردارند. اغلب نهادهای کشوری بر مبنای قدرت برهنهی پادشاهان و جنگاورانی شکل گرفتهاند که با زور شمشیر قلمروگستری کرده و نهادهای سیاسی و نظم اجتماعی را بر محور قدرت خود شکل دادهاند. بنابراین در این گونه نهادها احتمال بازگشت سنتهای استبدادی بیشتر از نهادهایی است که چنین سابقهای ندارند.
لیبرالهای نهادگرا همچنین سه دلیل مهم دیگر را نیز به نفع نهادهای بینالمللی طرح میکنند.
یکی این که رفتار یک نهاد ـ برخلاف رفتار فرد ـ اصولا قابل پیشبینی است. بنابراین به نظم بهتر جهانی کمک میکند.
دوم این که نهادهای بینالمللی بیشتر از نهادهای دیگر قانونپذیر و قابل کنترل هستند. بنابراین امکان اصلاح و تصحیح بیشتری دارند.
و سومین دلیل این که نهادهای بینالمللی ـ برخلاف نهادهای بومی سیاسی ـ قدرت سرکوب اعضای خود را ندارند. بنابراین اعضا این توان را دارند که شرایط را تغییر دهند.
یکی از قدرتمندترین این نهادهای بینالمللی فیفا است. فیفا در بعضی کشورها از جمله ایران با نهادهای سنتی بومی و مناسبات توسعهنیافته در مراکز قدرت نیز درافتاده، و در روند دموکراتیزه کردن رفتار این نهادها نقش داشته است. اما در عین حال میشنویم که از مافیای فوتبال در فیفا سخنهای زیادی گفته میشود و این نهاد دچار فساد مالی گستردهای است. چگونه میتوان این پدیده را توضیح داد؟
توضیح این پدیده میتوان یک رسالهی دکترا در رشتههای مختلف از جمله سیاست عمومی باشد. چیزهایی را هم ما میتوانیم حدس بزنیم. اما آنچه در مطالعات مقایسهای میتوان بطور قطعی گفت این است که مورد فیفا ادعای لیبرالها را در مورد نهادهای بینالمللی رد نمیکند. یعنی هر سه دلیل عمدهی آنان به نفع نهاد بینالمللی در مورد فیفا نیز صادق است.
۱) کاملا قابل پیشبینی بود که مناسبات درونی فاسد در فیفا روزی طرح خواهد شد. نهاد مسئول مهمترین ورزش جهان و پرجمعیتترین علاقهی بشری نمیتوانست با چنین وضعی ادامه دهد.
۲) اگرچه سپ بلاتر در یک انتخابات برنده شد (قانون پذیری)، اما در عین حال «امکان کنترل» نیز وجود داشت. مدتها همه منتظر مدرکی برای فساد در فیفا بودند تا این که پروندهی جام جهانی آفریقای جنوبی در سال ۲۰۱۰ مورد تحقیق قرار گرفت.
۳) اعضای فیفا قدرتمند هستند و فیفا امکان بیعمل کردن آنان را ندارد. آمریکا اکنون نقش اصلی را در مسئول قراردادن نهاد فیفا نسبت به اعضای خود به عهده گرفته، و قدرت این را دارد تا مسئولان نهاد متبوع خود را در مقابل دادگاه قرار دهد.
متفکران لیبرال استدلال خود را در برابر متفکران واقعگرا شکل میدهند. در سیاست بینالملل واقعگرایان بر بالانس قدرت تکیه میکنند. آنان معتقدند تنها عامل تعیینکننده برای نظم جهانی، قدرت برتر نظامی است. دنیای واقعگرایان دنیای آنارشی و «هابزی» است که در آن هرکسی در پی منافع خود از طریق زور عریان است. لیبرالها در مقابل، بر ارزش تعامل میان انسانها تکیه میکنند. آنان استدلال میکنند که نهادها امکان تعامل سامانمند را میان انسانها به وجود میآورند. بنابراین برای نظم بهتر و مفیدتر جهانی، باید در مسیر تبدیل ماهیت «زور عریان» ـ به عنوان عامل تعیینکننده ـ به «تعامل نهادی» تلاش کرد.