وقایع ۵۷ خاطرهای خونین برای بسیاری از کسانی بود که همراه و همدوش انقلابیون در مقابله با حکومت شاه قیام نکرده بودند و یا پس از چندی مقایر با اهداف و تفکر انقلابیون بودند. بهائیان از جمله گروهی هستند که توسط انقلابیون ۵۷ مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به طور مستقیم اجتماع آنان مورد هدف عدالتِانقلابی از نوع خاص جمهوریاسلامی قرار گرفت. عدالتی که از منظر پیروان روحالله خمینی مسیر صحیحی بود و از منظر جوامع حقوقبشری، رویکردِ ضدِ حقوقبشر معرفی شد، تا اولین بیانیه شورایحقوقبشر سازمانملل به دلیل سرکوب شدید اقلیت مذهبی بهایی در ایران، پس از انقلاب اسلامی، صادر شود.
بهائیان که پیش از انقلاب نزدیک به یک میلیون همکیش در ایران داشتند پس از انقلاب آمار یاد شده مجبور به مهاجرت وسیع و فزاینده شد تا این آمار به دلیل کشتار، سرکوب و بازداشت و مصادره اموال، هم اکنون نزدیک به سیصدهزار پیرو برسد.
شاید آنچه در این یادداشت مورد هدف باشد، رویکرد عدم برقراری عدالتاجتماعی طی سالهای پس از انقلاب باشد اما آنچه مشهود است، تفکرات نفرتپراکنی مقامات جمهوریاسلامی تا به امروز میباشد.نباید از خاطر برد نه تنها بهائیان، بلکه تمامی دگراندیشانمذهبی مورد هدف خشونت فیزیکی و کلامی از سوی نیروهای جمهوریاسلامی قرار گرفته و همچنان تحت فشار فزاینده در ایران زندگی میکنند.
گناه بهائیان از منظر حکومتگران اسلامی در مقایسه با دیگر گروهها مضاعف است زیرا به باور مقامات جمهوریاسلامی، بهائیان صرفا یک اقلیت مذهبی نبوده و این گروه مذهبی یکی از بدترین انحرافات از اسلام، خوانده میشود. تلقی اشتباه و توامان با «هدف ویژه» جهت سرکوب، منجر به آن شد تا بهائیان از گزند حکومتگران و گاه نیروهای تندروی مسموم به باور اینکه «کشتن بهایی موجب به بهشت رفتن میشود» در امان نباشند و بارها خبر کشته شدن و یا آزار و اذیت بهائیان در ایران از سوی رسانههای مستقل و حقوقبشری مخابره شود.
به گفته روحانیون در ایران بهائیان مخالف آنها هستند اما به باور بهائیان« آنان مخالف روحانیت نبوده بلکه در انکار آن» باورِ مذهبی داشته و خود را مستقل از اسلام دانستهاند.شاید بتوان یکی از دلایل دشمنی و کینهورزی روحانیت شیعه با بهائیان را همین بخش از باور بهائیان دانست که آنان معتقدند، روحانیون از هیچ دین و آئینی «حقی» قائل نیستند و چنین نهادی را اصولا به رسمیت نمیشناسند، در نتیجه این باور به ارتباط مستقیم میان بنده و خداوند، منجر به بسته شدن «دکان طبقه روحانیت» میان بنده و خداوند است. بهائیان باورهای مستقل دیگری نیز همچون «عدم دادن حکم جهاد، عدم پرداخت سهم امام، خمس و زکات و دیگر حقوق مرتبط به روحانیت، عدم دادن فتوا، قائل بودن به عقل به جای شهود» و مواردی مشابه، موجب به حَد رسیدن دشمنی روحانیون با بهائیان از جوانب مختلف شده است. دلایل اشاره شده به خودی خود میتواند منجر به تعطیلی بساط روحانیت شیعه از جامعه باشد لذا روحانیت شیعه نیز به دلیل ارتزاق از شریعت، مبرم است که اهداف خود را سرکوب و کشتار وسیع بهائیان قرار داده و این باور که در مقابل منافع وی بوده است را از میان ببرد.
روحانیون، پس از انقلاب ۵۷ قدرت خود را که پیشتر تقسیم شده بر روحانیت و دربار در قدرت مطلقه بود را به تنهایی به دست آورده و سهم حضور «دربار» را خود قبضه کرده است و حال به دلیل همین مبحث و محدود سازی باور بهایی در جامعه، خطر را دم گوش خود احساس کرده و از همان روزهای اول شروع به دادن فتوا، علیه بهائیان کرده است.
علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی که پیشتر رئیس جمهور و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، از جمله روحانیون شناخته شده درحوزه بهاییستیزی است. وی بارها و بارها در حوزههای شخصی علیه بهائیان فتوا صادر کرده وارتباط میان مسلمانان با بهائیان را برخلاف موازین اسلامی دانسته است. او در پاسخ به استفتاء خود مینویسد « دانش آموزان» در روابط خود با دانش آموزان بهایی احتیاط کند و از «غذا خوردن » با بهایی نیز اجتناب کنند. علی خامنهای یکی از هزاران روحانی مخالف آئین بهایی در ایران است.
همانطور که در بالا اشاره شد تحلیل انقلاب اسلامی و ایجاد لایههای گوناگون تبعیض علیه دگراندیشان نه تنها در مقیاس کمیت بلکه در میزان کیفیت نیز نسبت به دورههای پیشین گستردگی خاص خود را پیدا کرد و به باور بسیاری از محققان سرکوب دگراندیشان مذهبی بالاخص بهائیان در دوران انقلاب اسلامی نسبت به کل تاریخ ایران رویکردی بیسابقه بوده است.
دیالوگ «بازگشت به خویش و حفظ و احیاء هویت فرهنگی» که در دوران پهلوی به سمت مباحث پس از اسلام تبیین شده بود پس از انقلاب ۵۷ به سمت «صدر اسلام» تغییر جهت داد. نگرش احیاء فرهنگ و سنتهای مذهب شیعه منجر شد تا قوانین جمهوریاسلامی نیز در مباحث فقهی و اصول مذهبی کشیده شود و در نتیجه جریانات متعددی تا به امروز علیه دگراندیشان با چهره قانونی اعمال گردد.
جمهوری اسلامی در اصل ۱۳ قانون اساسی با به رسمیت شناختن تنها چهار دین بر پیکره نظام، حقوق قانونی دگراندیشان را از همان ابتدا مورد تردید قرار داد و از سویی دیگر قوانین مرتبط با زیرمجموعههای قدرتهای فراقانونی را همچون قوانین قانون اساسی به اجرا گذاشت. با استناد به مصوبهی ششم اسفند ۱۳۶۹ “شورای عالی انقلاب فرهنگی” و همچنین بند سوم این مصوبه بهائیان از همان اوایل انقلاب از حق تحصیل در مقاطع عالی محروم شدند. محرومیتی که منجر به عدم تحصیل بیش از صدهزار شهروند ایرانی به دلیل باور مذهبیشان شد.
حذف سیستماتیک بهائیان از مشاغل دولتی و نیمهدولتی و همچنین حضور آنان در مراکز نظامی بالاخص ارتش، مسیر را جهت فشار اقتصادی بر بهائیان باز کرد. عدم صدور پروانه کسب و یا پلمبهای چند ساله یکی پس از دیگری اختناق اقتصادی را مسیری جهت تبعید اجباری بهائیان ایجاد کرد. مصادره اموال و توقیف دارایی بهائیان که پس از انقلاب آغاز شده بود منجر به مصادره میلیونها دلار سرمایه بهائیان در ایران شد. بهائیان ساکن در شهرستانها و روستاهای کشور نیز با تشویق روحانیت شیعه مورد هدف آزار و اذیت هموطنان و همشهریهای خودشان قرار گرفته و اموالشان به طور مثال در زمینهای کشاورزی به آتش کشیده شد و منازل آنان نیز در آتش از میان رفت. مهاجرت هزاران بهایی از روستا به شهرها جهت در امان ماندن را می توان اولین کوچ روستائیان به شهرها پس از انقلاب اسلامی دانست که صرفا به جهت حفظ جان صورت گرفته بود. نباید از خاطر برد فارغ از اعدام دستکم ۱۲۵ شهروندبهایی طی سالهای پس از انقلاب تا انتهای دهه۶۰ ، تعدادی دیگر از بهائیان به دلیل یورش وحشیانه نیروهای تندرو طی سالهای پس از دهه ۶۰ به قتل رسیده و یا در آتش جانشان را از دست دادهاند.
حکومت جمهوری اسلامی با صرف میلیاردها تومان بودجه، جهت تخریب فرهنگی و مذهبی بهائیان طی سالهای پس از ۵۷ مبادرت کرده و خواهان نفوذ بر فکر جامعه ایرانی جهت بازپس زدن بهائیان در جامعه شده است. هم اکنون صدها وبسایت مرتبط با سازمان تبلیغاتاسلامی و یا مراکز اسلامی و حجتیه در ایران فعالیت میکنند تا اتهامات و نفرتپراکنی علیه بهائیان را ترویج و گسترش دهند. حکومت ایران بدون بازخواست از رویه تنشزایی و ایجاد مرکز نفرتپراکنی به آنان هر ساله بودجه تخصیص داده و آنان دست به انتشارات مطالبی میزنند که نفرت جامعه مسلمان را علیه بهائیان ایجاد کنند. مطالبی از جمله ازدواج محارم و یا جشن و پایکوبی در روزهای عاشورا که هر دو و تمامی اتهامات دیگر بیاساس و کذب است، صرفا به دلیل ایجاد نفرت از بهائیان تولید و در وبسایتهای زنجیرهای بازنشر میشود. این حس تنفر طی سالهای اخیر بارها نتیجه داده و در نتیجه بهائیان چندین شهر به دست مردم عادی به وسیله سلاح گرم و یا گدازههای آتش، جانشان را از دست دادهاند.
استقرار دروس تخصصی علیه بهائیان در حوزههای علمیه و یا مساجد تحت اختیار بسیج، منجر به پای منبر نشینی جوانان و نوجوانان خام اندیش شده و در نتیجه در جامعه ایرانی تعدادی از این دست افراد به توهین علیه بهائیان پرداخته و بارها در مدارس راهنمایی و دبیرستان شاهد برخورد توهین آمیز با دانش آموزان بهایی بودهایم.
همانطور که در اوایل یادداشت اشاره شد، هدف این نوشتار اشاره به کلیت برخورد با بهائیان توسط حکومت است. وقایع تلخ همچون روستای کتا و یا وقایع شیراز و اعدامهای که پس از انقلاب صورت گرفته است و هزاران مورد دیگر یقینا در یک یادداشت نمیتوان گنجاند و از نقش حکومت در ایجاد نفرتانگیزی همین بس میتوان گفت که حکومت اسلامی در ایران مرز تنش و نفرت را به حدی به اوج خود رسانده است که امروزه مبحث بهائیان را نمیتوان از موضوع حقوق بشر ایران تفکیک نمود و در حالی از حقوق بشر سخن گفت که بهائیان را در آن بحث نادیده گرفت.