
مرتضی اسماعیلپور - در انقلاب ۵۷ با قدرت گرفتن روحانیت شیعه و ورود آنان به چرخه قدرت، جایگاه روحانیت از منش و چهره بیاعتنای به تجملات دنیوی به طبقه مرفه تغییر یافت. روحانیت دیگر دارای قدرت و اختیارات حکومتداری بود و آن جایگاه سابق را به فراموشی سپرد.
رهبران روحانی که روزگاری به عنوان قشر همدرد جامعه معرفی میشدند از دید اکثریت جامعه به عنوان گروهی قدرتمند و دارای ثروتی بیحد و مرز معرفی شدند.همچنین با قدرت گرفتن روحانیت شیعه در ساختار قدرت دیگر آن نگاه قدسی که به روحانیان شیعه در جامعه سنتی-مذهبی دیده میشد، تغییر یافت و آنان به عنوان مقصران وضعیت موجود در سیبل انتقادات قرار گرفتند. پس از فاصلهگیری روحانیت شیعه از بدنه جامعه و انتقادات مردم، این گروه به جای فاصلهگیری از حکومتداری، بیشتر در بدنه قدرت خود را جای دادند. مقایسه تعداد روحانیان دوره اول مجلس شورای اسلامی با دیگر ادوار مجلس نشان از همان قدرتگیری بیچونو چرا روحانیت شیعه است.
هر چند رهبران سیاسی انقلاب ۵۷ از جامعه روحانی بودند اما بخش کوچکی از این جامعه در مخالفت با دخالت روحانیان در قدرت، انتقاد کردند و این باعث شد که حکومت به سرکوب و حصر آنان بپردازد. از جمله مخالفان آیتالله شریعمتداری و آیتالله شیرازی بودند که تلاش کردند بدنه روحانیت شیعه را از مسیر تعامل در منافع سیاسی و اقتصادی به جریان تقابل با قدرت سیاسی سوق دهند.
روحانیت شیعه به سرعت در تمامی تریبونهای موجود به دنبال تثبیت قدرت جمهوریاسلامی فعال شد. استخدام هزاران روحانی در ادارات دولتی و همچنین شکلگیری نهادهای انقلابی تحت نظر روحانیان پرنفوذ، وابستگی این گروه مذهبی را به حکومت جمهوری اسلامی بیشتر کرد.
روحانیت شیعه نه به عنوان پیاده نظام بلکه به عنوان صاحب حکومت خود را معرفی کرد. آنچه برای حکومت و بخصوص شخص روحالله خمینی و پس از آن علی خامنهای در الویت قرار گرفت، حمایت روحانیت شیعه بخصوص روحانیان سنتی بود.
هر چند حاکمیت هرگز نتوانست روحانیت سنتی را به طور کامل تحت اختیار خود قرار دهد اما به سرعت قابل تاملی، قشر روحانی وابسته به قدرت را ساخت. روحانیت شیعه به دلیل ارتزاق از ثروت و قدرت و به جهت امن نگهداشتن مسیر معیشت، جایگاه خود را به عنوان پیادهنظام حاکمیت تقلیل داد.
تنش میان قم و نجف به وابستگی روحانیت شیعه تاثیر مستقیمی گذاشت و در نتیجه حکومت نه تنها روحانیان رده پایین، بلکه مدعیان مرجعیت را در اختیار و خدمت خود قرار داد.
حاکمیت جمهوریاسلامی از سویی دیگر به مرجعسازی تعدادی از روحانیون وابسته اقدام کرد و از همین طریق آنان را نه تنها از منظر سیاسی بلکه از منظر مذهبی نیز وامدار خود کرد.
قرار گرفتن موسسات و سازمانهای مذهبی در لیست ردیف بودجه دولت و حمایتهای مالی و دیگر امکاناتی که حاکمیت در اختیار این طبقه قرار داد، رفتهرفته این گروه مذهبی را بیش از گذشته وامدار ساختار سیاسی جمهوریاسلامی کرد تا در مواقع لازم در جبران سخاوتمندی حکومت، بیعت و وفاداری خود را اعلام و اثبات کند. پس از انقلاب ۵۷ تا به امروز سازمانهای مذهبی از بودجه سالانه دولت سهم چند صد هزار میلیاردی داشتهاند.
آنچه مطرح شد مسیر به خدمت گرفتن روحانیت شیعه در حکومت جمهوریاسلامی بود. روحانیتی که به جای تمرکز بر مباحث مذهبی، سکاندار کشتی نظام شد و تمامی مراجع تصمیمگیری در قوه قضائیه، مجریه و مقننه و تمامی سطوح تصمیمگیری میانه را تحت اختیار خود قرار داد. باید اشاره کرد که اختیارات روحانیت شیعه در حکومت جمهوریاسلامی صرفا تا زمانیست که این طبقه مذهبی تحت فرمان ساختار تعریفشده از سوی علی خامنهای باشند.
نظریه ولایت مطلقه فقیه و پس از آن کشتار دهه شصت اولین جرقههای واکنش روحانیت شیعه به تصمیمهای حکومت بود. روحانیان مجبور به انتخاب میان حکومت و منتقدانِ حکومت بودند و به دلیل عواقب دهشتناک آن دوره، اکثریت، جانب حاکمیت را گرفتند.
انتقاد از حکومت آنچنان گران تمام میشد که اکثریت روحانیان منتقد، جرات واکنش نداشتند و در میان آنان افرادی چون منتظری، شریعتمداری و شیرازی که انتقاد کردند نیز به شدیدترین شکل توبیخ و یا تنبیه شدند. روحانیان بلندمرتبه دیگری همچون آیتالله محمدحسین طباطبایی، آیتالله بهاءالدین محلاتی،آیتالله حسن طباطبایی قمی، آیتالله احمد خوانساری، ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی ، سیدرضا موسوی مجتهد زنجانی، مهدی حائری، مرتضی حائری یزدی نیز پس از انتقاد از حکومت و یا با پا پس کشیدن از حمایت خود، از سوی حکومت تحت آزار و اذیت قرار گرفتند.
حکومت به دلیل رویکرد بحرانزا همواره اقدام به سرکوب منتقدان میکند. دهه هفتاد روشنفکراندینی جان تازهای گرفتند اما این گروه نیز بلافاصله سرکوب و مجازی انتقادی آنان همچون رسانههایشان توقیف شد. افرادی چون کدیور و آیتالله معصومیتهرانی صرفا به دلیل انتقاد، بازداشت و به سلول انفرادی منتقل شدند و درست در همان سالها روحانیت وابسته به حکومت جهت اثبات حمایت خود از حاکمیت، خواهان برخورد سخت با روشنفکران دینی و منتقدان شدند. روحانیان حکومتی، جریان منتقد را وابسته به غرب و اسرائیل معرفی کردند و به همین دلیل مدام خواستار اجرای حکم «اشد مجازات» بودند.
رهبر جمهوریاسلامی توسط روحانیان وابسته به قدرت از القابی چون «امام خامنهای»، «رهبر مسلمین جهان» و «نماینده امام غائب» بهره برد تا مشروعیت خود را از طریق جریان مذهبی قوت ببخشد.
علی خامنهای در زمان اکبر هاشمی و محمد خاتمی عمدتا تلاشی جهت حضور مداوم در عرصه سیاست و جامعه نداشت اما در دوران محموداحمدینژاد بخصوص در دوره اول، خامنهای و سپاه حضوری دوچندان داشتند و جایگاه خامنهای بیش از پیش احساس میشد و به همین دلیل پس از انتخابات ۸۸ علی خامنهای تمام قد از احمدینژاد حمایت کرد که این حمایت منجر به شکلگیری شعارهای سیاسی از جمله «مرگ بر دیکتاتور» شد. هدفگیری شعار و انتقادات به خامنهای افزایش پیدا کرد و به موازات آن روحانیت وابسته و یا نزدیک به حکومت بلافاصله نقش مدافع رهبر جمهوریاسلامی را ایفا کردند.
مواضع رادیکال روحانیان علیه مردم معترض، شرایط را جهت ایجادفاصله میان مردم و این گروه مذهبی بیشتر کرد. در میان حمایتهای بیچون و چرای روحانیت از خامنهای، بخشی از بدنه روحانیت شیعه نیز در حمایت از اعتراضات مردمی موضعگیری کردند. این گروه که عمدتا وابسته به جریان اصلاحات بودند، در چارچوب حاکمیت از روحانیان اصولگرا انتقاد کردند اما گفتمان غالب حضور نیروهای مذهبی همسو با خامنهای بود.
سرمایهگذاری حکومت در پس انتخابات جنجالی ۸۸ به نتیجه نشست و روحانیان سیاسی نزدیک به مقامات جمهوریاسلامی باریدیگر به جای حمایت از مردم به مدد حاکمیت و شخص خامنهای شتافتند. روحانیان همسو با حکومت، جمهوریاسلامی را وارث جبهه اسلام دانسته و با کشیدن بحث مذهبی به این تنش سیاسی سعی در مشروعیت بخشیدن به حاکمیت سرکوب گر داشتند.
موضعگیری روحانیت پس از وقایع دی ۹۶ و آبان خونین ۹۸ مشابه همان موضعگیری سال ۸۸ بود که بدون توجه به خواست مردم و صرفا در جهت حمایت و تقویت حکومت جمهوریاسلامی پیش رفت.
این گروه مذهبی بارها براساس سخن روحالله خمینی مبنی بر «حفظ نظام از اوجب واجبات است» و در جهت «حفظ نظام» میتوان اصول دینی را نیز کنار گذاشت، موضعگیری کردهاند.
روحانیان حکومتی در ایران «حق اعتراض» را از حقوق مردم نمیدانند اما روحانیت شیعه عراق مدام بر حفظ حقوق مردم معترض واکنش نشان میدهند. مردم ایران بارها در اعتراضات خود انتقادات مستقیم به روحانیت شیعه داشته اند و شعار « آخوند بروگمشو» را نیز سر دادهاند.
روحانیان وابسته به قدرت از تفکر «جدایی دین از سیاست» هراس دارند و میدانند پس از سرنگونی جمهوریاسلامی دیگر از منافع عظیم مالی و سیاسی بهرهمند نخواهد شد. روحانیت با سکوت خود در مقابل کشتار مردم ایران نشان داد که آنان لباس روحانیت را نیز صرفا به جهت منافع آن به تن کرده و اگر دغدغه دین میٔداشتند به جای همسویی با حکومت ستمگر در صف مخالفان میپیوستند.