الهه ایمانیان
کارشناس ارشد مطالعات جنسیت
*به بهانه روز ملی برابری برای زنان در آمریکا و حق رای برابر
دموکراسی و تحکیم آن نتیجه سالها مبارزه و تلاش است. مشارکت زنان یکی از اجزای مهم دموکراسی است. بعد از اینکه زنان حق رای به دست آوردند انتظارمیرفت که فضای بازتری برای آنها فراهم شود و در کنار حضور زنان در انتخابات، فضای تحرک اجتماعی برای آنان بیشتر شده و به برابری و رفع تبعیض بین جنسیتها دست یابند. اما این انتظار تا چه حد تحقق پیدا کرد؟
در سال ۱۸۲۰ بیش از دو هزار زن آمریکایی به دولت ایالات متحده آمریکا دادخواستی مبنی بر اعطای حق رأی به زنان ارائه کردند. دولت آمریکا در آن زمان با دادخواست زنان مخالفت کرد اما مبارزات زنان در آمریکا ادامه یافت. دراین سالها «هریت استتون پلاچ» اتحادیه سیاسی زنان را تشکیل داد و در سال ۱۹۱۰ از رهبران انجمن ملی آمریکائی حق رای زنان دعوت کرد که در راه پیمائی برگزار شده در نیویورک شرکت کنند. «آلیس پل» و «لوسی برنز» که در جنبش زنان درانگلستان فعالیت داشتند بعد از بازگشت به آمریکا به فعالیتهای خود در زمینه کسب حق رأی برای زنان ادامه دادند. در ژانویه ۱۹۱۷ به رهبری آنها، مدافعان حق رای برای زنان در مقابل کاخ سفید تحصن کردند اما برخی از آنها دستگیر شدند و به زندان افتادند. سرانجام در سال ۱۹۲۰ ویلسون رییس جمهور وقت ایالات متحده، نوزدهمین متمم قانون اساسی آن کشور را به مجلس سنا ارائه کرد که بر اساس آن تمام زنان ایالات متحده آمریکا برای اولین بار حق رأی برابر با مردان یافتند. به این ترتیب زنان بعد از حدود یک قرن تلاش توانستند به یکی از بزرگترین و محوریترین خواستههای خود یعنی به دست آوردن حق برابر رأی با مردان دست پیدا کنند. سه ماه پس از قانونی شدن حق رای، زنان توانستند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کنند.
این روز با روز «برابری برای زنان» در آمریکا پیوند خورده است. بنابراین انتظار میرود که حق رای مقدمهای برای حرکت به سمت برابری زنان و مردان باشد. نزدیک به صد سال از اینکه زنان موفق به گرفتن حق رای شدند میگذرد و سوال مهم این است که آیا این برابری حاصل شده است؟
انتظار نمیرود در کشورهایی با ذخیره دموکراسی بیشتر و سالهای طولانی ترِ حضور زنان در انتخابات، نابرابری جنسیتی همچنان یکی از مشکلات قابل توجه و روزمره باشد. اگر نگاهی به تئوریهای اولیه دموکراسی بیندازیم، بسیاری از آنها حقوق زنان و برابری جنسیتی را در نظر نگرفتهاند. همچنان که امروزه سیستمهای سیاسی وجود دارند که دموکراتیک خوانده میشوند درحالیکه زنان از مشارکت برابر با مردان در دولت محروم هستند (Caroline Beer 2009). بنابراین همیشه این سوال وجود دارد که آیا دموکراسی به شرایط برابر برای زنان منجر میشود؟
بعد از پیروزی جنبش حق رای زنان در آمریکا یکی از مشکلاتی که زنان پیوسته با آن مواجه میشوند عدم توزیع عادلانه منابع اقتصادی بین زنان و مردان است. در واقع انتظار میرود دموکراسی تاثیر چشمگیری روی رشد اقتصادی یک کشور داشته باشد و تجربه نیز در بسیاری موارد موید این مطلب است اما آیا سهم زنان و مردان از این رشد برابر بوده است؟
بسیاری از سیاستمداران و محققان علم سیاست روی ابعاد قابل اندازهگیری و در دسترس دموکراسی تمرکز میکنند. «پاکستون» معتقد است تعداد بسیار کمی از استانداردهای اندازه گیری دموکراسی، حق رای زنان را بهعنوان یکی از اجزای دموکراسی به شمار میآورند (Paxton 2000). باتوجه به گفته پاکستون فقط شاخص سنجش دموکراسی بولن (Bollen) به طور آشکارا حق رای زنان را در سنجش دموکراسی محسوب میکند.
برابری جنسیتی یک مفهوم پیچیده و چند بعدی است که بر سر آن مناقشههای زیادی وجود دارد. بسیاری از محققان برابری جنسیتی را بر اساس سه حوزه کلی ظرفیتها (Capabilities)، فرصتها (Opportunities) و توانمندیها میسنجند. ظرفیتها براساس شاخص سلامتی، آموزش و تغذیه سنجیده میشود. در واقع براساس موفقیتهای آموزشی زنان، میزان ثبت نام آنها در نهادهای آموزشی، امید به زندگی و مرگ و میر مادران ظرفیتها اندازه گیری میشود. فرصتها نیز با میزان دسترسی به منابع مانند زمین و مالکیت و همچنین میزان سهم جنسیتها در نیروی کار و استخدام سنجیده میشود. توانمندیها با میزان نمایندگی افراد ارتباط دارد و با درصد زنانی که در قانونگذاری مشارکت دارند بررسی میشود.
سرانجام در سال ۱۹۲۰ ویلسون رییس جمهور وقت ایالات متحده، نوزدهمین متمم قانون اساسی آن کشور را به مجلس سنا ارائه کرد که بر اساس آن تمام زنان ایالات متحده آمریکا برای اولین بار حق رأی برابر با مردان یافتند. به این ترتیب زنان بعد از حدود یک قرن تلاش توانستند به یکی از بزرگترین و محوریترین خواستههای خود یعنی به دست آوردن حق برابر رأی با مردان دست پیدا کنند. سه ماه پس از قانونی شدن حق رای، زنان توانستند در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت کنند.
دموکراسی و برابری جنسیتی از طریق شرکت در انتخابات و تحرک اجتماعی با هم پیوند میخورند. در زمینه تحرک اجتماعی اینگونه انتظار میرود که در دموکراسی بخشهای ضعیفتر، تقویت شده و بتوانند برای کسب منافعشان بسیج شوند و برنامه ریزی کنند. بنابراین اگر حقوق مدنی افراد در دموکراسی به طور عملی رعایت شود، زنان در یک جامعه دموکراتیک توانایی بیشتری در زمینه سازماندهی و بسیج نیرو برای دفاع از حقوقشان خواهند داشت. همچنین یک انتخابات سالم که همه شهروندان بتوانند در آن مشارکت کنند زمینه ساز انعکاس صدای زنان از طریق نمایندگانی است که مطالبات آنها را پیگیری میکنند. برخلاف اغلب گروههایی که در جامعه از تبعیض رنج میبرند و منافع شهروندی کمتری نسبت به دیگران دارند، زنان در اقلیت نیستند و تقریبا نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند. با به دست آوردن حق رای، زنان قادر خواهند بود از طریق انتخابات منافعشان را پیگیری کنند. اما رای دادن نسبت به سختیِ تبعیضهای ریشهداری که علیه زنان اعمال میشود ابزار کم تاثیری در دست آنان است. علت اینجا است که در نظر بخش عمدهای از مردم، برنامههای اقتصادی یک سیاستمدار از سیاستهای جنسیتیاش مهمتر است. همچنین اشتراکات دیگری در جامعه مانند نژاد، قومیت و طبقه اجتماعی، مسائل جنسیتی را در سایه خود قرار داده و آن را از الویت توجه به حاشیه میبرد. بنابراین حق رای زنان هرچند دستاورد مهمی است اما همچنان نتوانسته به برابری جنسیتی منجر شود و با وجود گذشت نزدیک به یک قرن از دستیابی زنان به حق رای هنوز جامعه آمریکا با تبعیض های جنسیتی دست و پنجه نرم میکند. برابری در حق رای هرچند دستاورد مهمی است اما به خودی خود به برابری در دیگر عرصهها منجر نمیشود.
تضمین حق رای قطعی برای زنان در آمریکا نزدیک به یک قرن طول کشید. در این دوران حق رای زنان به بحثهایی بنیادین و اولیه مانند نقش و جایگاه زنان در قانون اساسی ارجاع داده میشد. مساله حق رای در نهایت حل شد اما مشکلات زنان در دوران جدید ادامه یافت. برای چندین دهه تبعیضهای نژادی-جنسیتی علیه زنان سیاهپوست، بیمه زنان، دستمزد برابر، سقط جنین، پیشگیری از بارداری و بسیاری از موارد دیگر از مسایلی بود که زنان برای آن میجنگیدند و هنوز این مبارزات پایان نیافته است.
بسیاری معتقدند که زنان با گرفتن حق رای سکوی عدالت سیاسی جنسیتی را به تعادل رساندهاند، اما در عمل این اتفاق نیفتاده است و حق رای هرچند قدم مهمی بوده اما به تنهایی برابری سیاسی و اجتماعی را برای زنان به ارمغان نیاورده است.
باتوجه به آنچه بیان شد هرچند دموکراسی محصول تجربه بشری است و در حال حاضر، از نگاه نگارنده، جایگزین بهتری برای آن وجود ندارد اما این دموکراسی، دموکراسی ناقصی است که در زمینه برابری جنسیتی هنوز نیازمند توسعه در ابعاد بیشتری است. حق رای در بسیاری از کشورها به راحتی به دست نیامده است. مبارزات مداوم و سرسختانه زنان در مقابل مقاومتها و بهانههایی همچون تناقض مشارکت سیاسی با ذات زنان، آسیبرسانی به خانواده، عدم فهم زنان از سیاست و غیره، این پیروزی را برای زنان به دنبال داشت. اما کسب حق رای پایان مبارزه نیست و این مسیر برای به دست آوردن دیگر حقوق زنان بعد از آن هم ادامه داشته و دارد و باید تا رسیدن به یک دموکراسی غیرمردسالار و همهجانبه از پای ننشست.
Source: Paxton P. Women’s suffrage in the measurement of democracy: problems of operationalization